دخترانه
دخترانه

dokhtar doni

عکس پروفایل دخترونهعکس پروفایلعکس پروفایل دخترانهhttp://www.1ehsas.ir/wp-content/uploads/2014/12/24.jpgحلقه ی جدیدانواع ماتیک خوشرنگ و زیباجملات عاشقانهفانتزی دخملونهدنیای عشق خیلی بزرگهانواع ماتیک جدید 2015مدل موی خوشرنگ و جالبهندزفری لوس دخترانهانواع ماتیک جدید 2015مدل موی خوشرنگ و جالبهندزفری لوس دخترانهلاک صورتی ناخن جدیددخترای صورتی خخ
 
http://www.1ehsas.ir/wp-content/uploads/2014/12/14.jpg

♥ نوشته شده در شنبه 31 تير 1396 ساعت 18:24 توسط سارا :
|ماه تو لد شما؟؟؟؟|

منم یه دختر شهریوری


✘ادامهـ مطلبـ✘

♥ نوشته شده در شنبه 31 تير 1396 ساعت 18:14 توسط سارا :
رمان اکسیر عشق(قسمت3)

دیونه شدی من برای چی بیام آب گرم کنو خاموش کن ولم کن
نوید- خب فرض میکنیم آب گرم کن کار تو نبوده که میدونم هست چرا کمکم نکردی بهت گفته
بودم اگه بری بد میبینی دستاشو از دور کمرم برداشت و منو به کمر خوابوندو خودش مثل یه دیوار جلوم قرار گرفت
و مانع از بلند شدنم شد درحالی که داشت دکمه های لباسشو در میاورد به چشمام خیره شد خدای من تموم رگای چشمش قرمز
شده بود این نوید با نوید صبح کلی فرق میکرد جرعت کردمو گفتم
اگه دستت به من بخوره اون خودت میدونی
حرف هیچ اثری نداشت جزء اینکه باعث شد با صدای بلند بزنه زیر خنده
صداش برام مثل زنگ خطر بود که تموم تنمومیلرزوند این کارو کردم که بدونی هیچ کاری نمیتونی بکنی آماده ای خانم کوچلو
تو باید یاد بگیری سربه سره من نذاری پیراهنشو کامل درآورده و پرت کرد وسط اتاق تموم بدنم یخ کرده بود قبل از اینکه بتونم کاری
بکنم لبهاشو گذاشت رو لبهامو شروع کرد به بوسیدنم تقلا کردن فاید نداشت چون اون قوتی تر ازاین حرفا بود هنوز داشتم
تقلا میکردم که یه دفعه ولم کرد درست مثل آدمی
که از یه خواب بلند بشه یه نگاه به خودش و من که داشتم مثل بید میلرزیدم انداخت وسرشو به چپ راست تکون داد
اینگار میخواست با این کار تموم فکرایی که توسرش بودو از ذهنش خارج کنه بعد سریع از روی تخت بلند شدو به سرعت
از در خارج شد قلبم درست مثل یه گنجیشک میزد توانایی
انجام هیچ کاریو نداشتم ولی دیگه نمیتونستم اینجا بمونم پیشش احساس امنیت نمیکردم برای همین بلند شدمو
مانتو و شالمو پوشیدم و کولمو برداشتم رفتم پایین و از در زدم بیرون داشتم با تموم سرعت میرفتم که بند کولم کشیده شد برگشتم دیدم خودشه که دنبالم اومده
نوید- داری این موقعی شب کدوم گوری میری
هر گوری برم از این آشغال دونی تو بهتره دست از سرم بردار برو گمشو عوضی آشغال
نوید- اون روی سگ منو بالا نیار مثل بچه آدم بیا برو تو خونه میخوای گیر یه مشت لات بی سروپا بیوفتی
لاتای خیابون بعض تو آدم عوضی هستن
با سیلی ای که به صورتم خورد اشک تموم صورتمو پر کرد باورم نمیشد با تموم کارای که امشب کرده بود بهم
سیلی زد دیگه نمیتونستم تحمل کنم دلم نمیخواست جلوش گریه کنم برای همین پشتو کردم که برم که دستم
به شدت کشیده شد و خودم توی آغوشش دیدم چرا سعی نکردم پسش بزنم چرا احساس میکردم ته قلبم داشت
یه اتفاقاتی میوفتاد چرا صداش باعث شد تموم نفرتی که ازش داشتم از بین بره
نوید- نازنین متاسفم نمیخواستم بهت سیلی بزنم حرفت باعث شد یه لحظه از کوره دربرم بابت اتفاقای امشب متاسفم
حالم اصلا خوب نبود بهت قول میدم دیگه بهت دست نزنم
تموم حرفاش باعث شد به هق هق بیوفتم و گریم بیشتر بشه درحالی که با دستش کمرو نوازش میکرد سعی میکرد آرومم کنه
نوید- نازنین آروم باش این قدر گریه نکن میخوای عذاب وجدان بگیرم من که معذرت خواهی کردم منو از خودش جدا کرد
و به چشمام نگاه کرد دیگه از اون چشمای به خون نشسته خبری نبود توی چشماش مهربونی موج میزد چی باعث
میشد این مهربونی چشماش برای همیشه نباشه با صداش به خودم اومدم منو بخشیدی سرمو به نشونی آره تکون دادم یه لبخند قشنگ زدو گفت
بریم تو صورتتو بشور فکر نکنم بتونیم بخوابیم چه طوره همین الان راه بیوفتیم
آره من خوابم نمیاد بهتره برگردیم
نوید- پس بدو بریم وسایلو جمع و جور کنیم بریم
با هم به طرف ویلا برگشتیمو تموم وسایلی که ریختو پاش کرده بودیم جمع کردیم و سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
 
از منظری اطراف هیچی نمی تونستی ببینی حتی جاده هم به زور قابل دید بود یکم وحشت کرده بودم کاش بهش گفته بودم
همون صبح حرکت میکردیم فکر کنم وحشتو از چهرم خوند چون گفت
نوید- حالت خوبه یکم رنگت پریده
آره حالم خوبه مشکلی نیست نمی خواستم بدونه ترسیدم
نوید- چرا نمیخوابی
خوابم نمیاد
نوید- ولی چشمای سرخت یه چیز دیگه میگن چیه میترسی خوابم ببره جفتمونو به کشتن بدم
راستش آره بهت اعتمادی نیست
نوید- بگیر راحت بخواب مگه دفعه اولمه که توی شب رانندگی میکنم مطمئن باش اگه خسته شدم میزنم کنار
نه من خوابم نمیاد گفتم که
نوید- باشه از ما گفتن بود
رو کردم طرف پنجره و با اینکه فقط سیاهی شب بود زل زدم به سیاهی نمیدونم چه مدت گذشت که
دیگه نتونستم تحمل کنم و چشمام رفت روی هم باصدای نوید که اسممو صدا میزد از خواب بیدار شدم و لای چشمامو باز کردم درحالی که داشت میخندید گفت
نوید- پاشو رسیدیم اون دنیا تو بودی که میگفتی خوابم نمیاد و میخواستی مواظب من باشی ساعت خواب پاشو رسیدیم
به اطراف نگاه کردمو متوجه شدم جلوی شرکتیم باصدای ناراحت کننده ی گفتم وای چرا شرکت نکنه باید بریم سرکار
نوید- میگما فکر کنم با وجود تو توی شرکت ما حتما ورشکست شیم پس میخواستی کجا ببرمت
وقتی آدرس خونه رو نمیدونم این قدرم برای من اخم نکن لازم نکرده امروز بیای سرکار برو استراحت کن از فردا بیا
آهان کولمو برداشتم و خواستم از ماشین پیداه بشم که گفت
نوید- کجا میری من بیدارت کردم آدرسو بگی اومدم شرکت چون یه سری نقشه بود باید برم میداشتم حالا آدرسو بگو
آدرسو بهش گفتم و حدود 20 دقیقه بعد دم خونمون ترمز زد ازش تشکر کردم و از ماشین پیاده شدم اونم به سرعت از اونجا دورشد
الان حدود یک ماه که دارم توی شرکت نوید کار میکنم اون پروژهی شمال خیلی وقت که رفته توی ساخت و من
حالا پروژه های دیگه ای تو دستم دارم حق با نوید بود من از کار کردن توی این شرکت خیلی راضی بودم و تونسته
بودم تجربه های زیادی به دست بیارم نویدم دیگه اون آدم خودخواهو پسته قبل نبود و رفتارش خیلی فرق کرده بود
دیگه سربه سرم نمیذاشت و اذیتم نمیکرد و رفتارش واقعا برازنده ی یه آقای متشخص شده بود و اگه مشکلی تو هر کاری برام پیش میومد
بهم کمک میکرد و نمیدونست که عشقش چقدر توی دلم ریشه دونده بود آره برای خودمم باورش سخت بود
ولی رفته رفته معنی تموم اون حسایی که توی قلبم شکل گرفته بود رو فهمیدیم کی باورش میشد من یه روزی
عاشق نوید بشم عاشق مردی که خیلی اذیتم کرده بود باعث دردسرم
شده بود همه چی خوب پیش میرفت غیر یه موضوع که فکره منو بعضی اوقات خیلی به خودش مشغول میکرد
گاهی وقتا فکر میکردم شاید توهم زدم ولی این چیزی نبود که بشه توهم به حسابش آورد خیلی وقت بود که
هرجا میرفتم یه پاترول سفید تقیبم میکرد هر بار که میخواستم ببینم راننده کیه یا یه دفعه غیبش میزد یا همش
یه عینک آفتابی روی چشمش بود گاهیم رانندش فرق میکرد برای همین شک داشتم که شاید فکرو خیال من باشه و چیزمهمی
نباشه برای همین گاهی وقتا بی خیال میشدمو گاهی وقتا خیلی بهش فکر میکردم تا اون روز که اون اتفاق برام افتاد
 
پایان وفت اداری بود و دیگه کار تعطیل شده بود برای همین ازشرکت اومدم بیرون ماشینمو نتونسته بودم این نزدیکا
پارک کنم برای همین باید یکم از شرکت میومدم پایین تر همین جوری داشتم میرفتم که باصدای نوید که بهم گفت
مواظب باش نازنین به پشت سرم نگاه کردم خدای من یه پاترول
سفید داشت به سرعت به طرفم میومد راننده ی ماشین یه عینک دودی بزرگم زده بود که دیده نشه فکر کنم قصد
جونمو کرده بود چون غیرممکن بود منو نبینه از ترس قفل کرده بودم و نمی تونستم حرکتی بکنم زمانی به خودم اومدم
که دیدم نوید دستم گفت ومنو به طرف خودش کشید و بغلم کرد و اون ماشین به سرعت از بقل ما رد شد
تموم بدنم شروع کرد به لرزیدن و اشک پهنای صورتمو پر کردبازم همون عطر آشنا تموم وجودم و پر کرد آغوشش
برام امن ترین جای دنیا بود برای منی که هر لحظه بیش تر عاشقش
میشدم شاید همین باعث شده بود اشکام نا خداگاه بریزن پایان نوید همین چوری که تو بغلش بودم سعی داشت آرومم کنه
نوید- حالت خوبه چیزیت که نشد
با این حرفش هق هق بیشتر شد و نتونستم حرفی بزنم
نوید- آروم باش عزیزم همه چی تموم شد چرا دیگه گریه میکنی من اینجام از هیچی نترس
عزیزم چه واژه ی قشنگی خواب که نمیدیم نوید داشت بهم میگفت عزیزم یعنی میشه روزی برسه
که اونم منو دوست داشته باشه دست از فکروخیال برداشتم و همین جوری که داشتم گریه میکردم گفتم اگه تو نبودی الان مرده بودم
نوید- این چه حرفیه مهم اینه که الان اینجایی من همیشه حواسم بهت هست خانم کوچلو
منواز آغوشش بیرون آوردو بهم نگاه کردوگفت گریه نکن اون وقت زشت میشیا
میون گریه یه لبخند روی لبم نشست پس به نظرش من خوشگل بودم ته دلم یه حالی شد
نوید- یه کم رنگت پریده بیا بریم شرکت یه چیز بدم بخوری فکرکنم فشارت افتاده
با حرکت سر بهش جواب مثبت دادم باهم داشتیم میرفتیم که یه لحظه ایستادم اون پاترول سفید
همون پاترولی بود که همش دنبال بود یعنی خودشه آره باید خودش باشه نوید وقتی دید باهاش نمیام
برگشت عقب و سریع اومد پیشم و گفت مشکلی پیش اومده صدمه که ندیدی با گیجی نگاش
کردمو گفتم نه حالم خوبه فقط یه مدته فکر میکنم یه پاترول سفید تقیبم میکنه
حالا امروز نزدیک بود همون پاترول سفید منو بوکشه اینا یعنی چی چرا باید یه نفر بخواد منو بکوشه من که با هیچ کس خصومتی ندارم
نوید- مطمئنی یه پاترول سفید دنبالت بوده
آره قبلا شک داشتم ولی الان مطمئنم
نوید- چند وقته
فکر کنم ده روزی باشه
نوید- خیلی خب امروز که بخیر گذشت ببین اگه بازم اون ماشینو دیدی
بهم بگو خودم پی گیری میکنم الان برای اقدام زوده ممکنه اشتباه کرده باشی
باشه ممنون داشتم به طرف در شرکت میرفتم که با صداش متوقف شدم
نوید- کجا میری با این حالو روزت بیا بریم یه آب میوه ای چیزی بهت بدم
نه نمیخوام حالم خوبه
نوید- میای یا به زور ببرمت اینجوری بری خونه مامانت شرکتو رو سر من خراب میکنه
به زور باهاش رفتم بالا تازه اون وقع بود که ترس برم داشت کسی توی شرکت نبوده باشه
ومارو توی اون وضعیت دیده باشه برای همین گفتم نوید توی شرکت که کسی نیست
نوید- نترس کسی مارو ندیده من آخرین نفر بودم که از شرکت اومدم بیرون
چرا این همش فکرای منو میخوند این جوری حرص میگرفتخیال راحت شد کسی توی شرکت نبود
اگه کسی مارو دیده بود چه فکری میکردی باهم به طرف اتاقش رفتیم و خودش رفتو بعد یه مدت با یه لیوان
آب میوه و یه کیک برگشت و لیوانو کیکو جلوم گذاشت و بهم اشاره کرد بخورم کیکو کنار زدم و همون لیوان آب میوه رو برداشت میخواستم
لیوانو به لبم بزنم که گفت
نوید- تا جفتشو نخوری نمیذارم پاتو از شرکت بیرون بذاری درضمن ماشینتو میگم یه نفر بیاره دره خونتو خودم میرسونمت
نیازی نیست اون وقت مامانم فکر میکنی مشکلی پیش اومده
نوید- بهش بگو خراب شده
کاری نمی تونستم بکنم البته خودمم دوست داشتم باهاش برم مجبوری همه ی کیکو آب میوه رو خوردم و باهم از شرکت اومدیم بیرون .
 
منو جلوی خونه پیاده کرد و بایک تک بوق از اون جا دور شد، الان یه هفته از اون روز میگذره دیگه بعد از
اون ماجرا اون پاترول سفیدو ندیدم شاید حق با نوید بود که میگفت حتما اشتباه کردی خودش یه دوسه باری ازم پرسید
که بازم اون ماشینو دیدم ولی وقتی جواب نه ی من میشنید خیالش راحت شدو بهم میگفت اشتباه کردی منم دیگه بهش
فکر نمی کردمو بی خیالش شده بودم و رفته رفته موضوعو از یاد بردم
با صدای زنگ ساعت گوشیم که بهم داره اخطار میده که وقت رفتن به شرکته از جام بلند میشم بعد از شستنه دستو
صورتم یه مانتوی مشکی با یه شلوار جین و یه مقنعه ی مشکی سرم میکنم یه مقدار آرایش و به طبقه ی پایین میرم
طبق معمول پدرم رفته سره کارش نیما هنوز خوابه و مامان داره توی آشپزخونه میچرخه رفتم توی آشپزخونه و سلام کردم
مامان- سلام عزیزم بشین تا برات صبحونتو حاضر کنم
روی صندلی های میز نشستم و مامان برای یه صبجونه ی مفصل چید بعد از خوردن صبحونه رفتم گونه مامانو بوسیدم
و ازش بابت صبحونه تشکر کردم و اومدم بیرون داشتم دره حیاط و باز می کردم که ماشینو بذارم بیرون که
دیدم نوید به یه کمری مشکی تکیه داده و داره با یه لبخند نگام میکنه دره حیاطو ول کردمو با تعجب به سمتش رفتم ز
مانی که بهش رسیدم گفتم تو اینجا چیکار میکنی
نوید- علیک سلام منم خوبم همه چیم روبه راه تو چه طوری
ببخشیدسلام آخه تعجب کردم که چرا اینجایی
نوید- میگم اگه ناراحتی برم رئیس شرکتت بهت افتخار داده اومده دنبالت اون وقت تو این جوری برخورد میکنی
این امروز یه چیزیش میشدا اومده دنبال من از این کارا نمی کرد درحالی که تعجب کرده بودم گفتم اومدی دنبال من
نوید- آره این ورا کار داشتم گفتم یه باره دنبالت بیام بریم شرکت حالا افتخار میدی با من بیای یا من تنها برم
با گیجی بهش نگاه کردمو گفتم باشه صبرکن درو ببندم به سمت خونه برگشتم هنوز توی شوک بودم چرا این قدر یه
دفه اخلاقش فرق کرده بود درو بستم و به سمتش رفتم دره ماشین برام باز کرده گفت بفرمایید بانو توی ماشین نشستم
اونم درو بست و رفت سمت راننده و درو باز کرده نشست و دکمه ی ضبط و زد هم زمان یه صدای جیق توی ماشین پخش
شد که من سه متر پریدم بالا بعد یه صدای مرد که خارجی میخوند و حتی صدای خواننده هم ترسو بهت القا می کرد
دیگه نتونستم تحمل کنم و گفتم آقای راد این چیه اوله صبحی گذاشتی میشه قطعش کنی نوید درحالی که ضبط و خاموش میکرد برگشت سمتمو گفت
نوید- من از کی تا حالا آقای راد شدم تا دیروز که نوید بودم
نه مثل اینکه صبح سرت خورده به جایی شما همیشه آقای راد بودید یه کارمند هیچ وقت رئیسشو به اسم کوچیک صدا نمی کنه درسته
درحالی که مشخص بود حسابی کنف شده گفت بله البته میخواستم امتحانت کنم توی دلم گفتم آره جون خودت
نمیدونم چرا امروز این قدر خودمونی شده بود با نوید قبل کلی فرق کرده بودبرای عوض کردن بحث برگشتم سمتش
و گفتم راستی ماشین جدید مبارک چرا ماشینتو عوض کردی
نوید- مرسی ممنون از اون قبلی خسته شدم گفتم عوضش کنم چه طوره قشنگه
آره خیلی خشگه
نوید- تو نمیخوای ماشینتو عوض کنی
نه من باهاش راحتم سخت به یه ماشین جدید عادت میکنم
نوید- که این طور راستی من صبحونه نخوردم برای همین کیک و ساندیس گرفتم برای توام گرفتم چون گفتم
شاید صبحونه نخورده باشی خوردی
چرا من خوردم مگه صبح کی بلند شدید که صبحونه نخوردید
نوید- گفتم که کار داشتم مجبور شدم صبح زود بلند بشم
خم شدو دره داشپورتو باز کرد و یه کیک و ساندیس گذاشت رو پام و برای خودشم برداشت کیکو ساندیسو
گذاشتم جلوی ماشینو گفتم من که گفتم صبحونه خوردم سیرم نمی تونم بخورم
نوید- اذیت نکن دیگه من تنهایی از گلوم پایین نمیره بخور
نمی تونم این قدر اصرار نکن
نوید- خب نمی خواد کیک و بخوری حداقل یکم آب میوه بخور اگه نخوری منم نمی خورم و کیک و پرت کرد جلوی ماشین
چرا بچه بازی در میاری خب باشه یکم آب میوه میخورم
نوید درحالی که لبخند میزد گفت حالا شد و کیک و از جلوی ماشین برداشت و مشغول شد من نی
زدم توی ساندیس و شروع کردم خوردن هنوز ساندیسو تموم نکرده که نمی دونم چی شد که سرم گیج رفت
چشمامو آروم باز میکنم سرم سنگین شده و درد میکنه نمی دونم دقیقا کجام هیجی یادم نمیاد
دورو برو نگاه میکنم توی یه اتاقم که هیچی توش نیست جزء یه تخت که من روش خوابیده بودم ولی من
اینجا چیکار میکنم کی اومدم اینجا یکم فکر میکنم ولی هنوز چیزی یادم نمیاد این سردرد لعنتیم نمیذاره درست فکر کنم ب
ازم فکر میکنم و ناگهان همه چی مثل یه پرده فیلم از جلوی چشمام رد میشه صبح بود که نوید اومد دنبالم باهم توی
ماشین بودیم و من یه ساندیس خوردم دیگه هیچی یادم نمیاد چرا اینجام به سمت در میرم و با مشت میزنم بهش
آهای کسی این جا نیست کمک ولی هیچ صدایی از اون ور در نمیاد .
 
با ناامیدی به طرف پنجره ای که توی اتاق بود رفتم و به بیرون نگاه کردم جزء یه حیاط که بی شباهت به یه باغ پراز
درختان کاج و چنار سربه فلک کشیده چیزی نبود حتی ارتفاع برای فرارهم مناسب نبود خدایا این چه کابوسی بود
که بهش دچار شدم من چرا اینجام دوباره توی حیاط دقت کردم چایی پشت درختا یه ماشین سفید رنگ دیده میشد
کمی که دقت کردم فهمیدم یه پاتروله سفیده ، خدای من پاترول سفید باید همون باشه که میخواست من زیر بگیره
یعنی اونا منو دزدیدن چه بلایی سره نوید آوردن نکنه کشته باشنش با این فکر به سمت در رفتم و با مشتای محکم
به در کوبیدم و فریاد زدم بعد از چند لحظه صدای قدم های یه نفرو روی پله ها شنیدم از ترس چند گام به عقب رفتم در به
شدت باز شد و یه پسر تقریبا 27 ساله اومد تو و با فریاد گفت
چه مرگته چرا دادو بیداد راه انداختی خفه میشی یا خودم بیام خفت کنم
شما کی هستید چی از جونم میخواید چرا من این جام
پسره- به زودی خودت میفهی چرا اینجای حالاهم ساکت بشین سرجات اگه صدات در بیاد خودم میدونم چیکار کنم
داشت برمی گشت که به طرف در بره از فرصت باید استفاده میکردم میتونستم از زیر دستش فرار کنم من لاغر بودم و
اون تا میخواست به خودش بیاد من فرار کرده بودم سریع به طرفش رفتم و درست زمانی که فکر میکردم موقعش خم شدم
و با سرعت از زیر دستش فرار کردم حق با من بود توقع این کارو نداشت کمی طول کشید تا به خودش بیاد بعد به سرعت
به دنبالم اومد و پشت سرهم بهم میگفت وایسم به توجه بهش از پله ها پایین دویدم و به سمت در خروجی رفتم درو باز
کردمو وارد حیاط شدم ولی حالا از کدوم طرف برم اینجا که حکم باغ و داره به پشت سرم نگاه کردم پسره هرلحظه بیشتر
بهم نزدیک میشد وقت فکر کردن نبود به طرف درختای سربه فلک کشیده رفتم و شروع کردم به دویدن فکر کنم گمم کرده
بود چون دیگه صدای پاشو نمیشنیدم پشت یکی از درختا پنهون شدم تا کمی خستگی در کنم و دقیقا ببینم کجا هستم
داشتم دید میزدم ببینم پسره کجاست که دستی جلوی دهنم گرفت و زیر گوشم گفت فکردی میتونی از دستم فرار کنی
خانم کوچلو راه بیوفت و به سمت جلو هولم داد فرار فایده ای نداشت چون تا خودشون نمی خواستن نمیتونستم از اینجا
بیرون برم منو از همون مسیری که برده بود برگردوند و پرتم کرد توی اتاق و درو محکم بست فکر کردم دیگه برنمی گرده اما
در کمال تعجب دیدم که دوباره اومد توی اتاق و این بار یه طنابم و یه چسبم دستش بود به سمتم اومد ترسیدمو به عقب
رفتم تا جایی که به دیوار برخورد کردم مچ دستمو گرفت و به شدت منو به سمت تخت پرتم کرد و قبل از اینکه بهم فرصت
کاری بده شروع کرد به بستن دستو پاهام و در آخر یه چسب رو دهنم بست و زیر گوشم گفت اگه میتونی حالا فرار کن و
از در بیرون رفت وبعد صدای چرخش کلید توی در بود که باصدای گریه ی من در آمیخته شده بود تا حالا توی این وضعیت گیر
نکرده بودم به حدی دست و پامو محکم بسنه بود که حتی نمی تونستم یه سانت تکون بخورم کاری نمی تونستم بکنوم
حتی اگه داد میزدمم صدام توی گلوم خفه میشد انقدر تقلا کرده بودم که تموم مچ دستام بر اثر سایش طناب با مچ دستم
زخمی شده بود و من خیسی خونو حس میکردم هنوز داشتم تقلا میکردم که دوباره صدای پا شنیدم در باز شدو همون پسر
بایه سینی توی دستش به طرف اومد جوری چسب
و از روی دهنم برداشت که صدای فریادم بلند شد بعد از باز کردن دستام نگاهی به دستام انداخت وگفت بهتر
خودتو زخمی نکنی چون محاله دکتر بیارم بالای سرت اون وقت از خونریزی میمیری پاهامم باز کرد و از اتاق خارج شد
به طرف سینی رقتم توش برنج و مرغ با یه پارچ آب بود بی توچه بهش رفتم و گوشی اتاق کز کردم و سرمو گذاشتم روی زانو
هام مدتی نگذشته بود که دوباره همون پسره اومد توی اتاق و یه نگاه به سینی دست نخورده انداخت و یه پوزخند گوشی
لبش نشست به طرف من برگشتو گفت این راها دیگه قدیمی شده بهتره به فکر یه راه حل جدید باشی دوباره طنابا رو برداشت
و اومدم به سمتم و مچ دستمو گرفت از برخورد دستش به پوست دستم دادم رفت هوا و زخما شروع به سوزش کرد با
چشمای به اشک نشسته بهش نگاه کردمو گفتم تو رو خدا دستامو نبند
پسره- نمیشه میخواستی فرار نکنی تا حالا به این حال و روز نیوفتی
خواهش میکنم قول میدم دیگه فرار نکنم
پسره- طناب رو نمی بندم ولی میخوام وقتی میرمو میام غذاتو خورده باشی
باسر بهش جواب مثبت دادم سینی رو برداشت و جلوم گذاشت و خودش از در بیرون رفت هر قاشقی که میذاشتم
دهنم همراه با اشک بودی کمی که خوردم سیر شدم وبعد یه لیوان آب سرکشیدم دوباره درباز شد و همون پسره اومد تو توی
دستش بتادین و بانداژ بود به طرفم اومد ویه نگاه به سینی کردو گفت تو که چیزی نخوردی
نمی تونم سیرشدم
پسره- دستات و بیار جلو
دستامو به طرفش گرفتم در بتادینو باز کرد و رو مچ دستام ریخت از سوزش لبمو به دندون گرفتم تاجیغ نزنم
بعد از ریختن بتادین شروع کرد با باندا دور مچامو بستن کارش که تموم شد سینی رو
برداشت و به سمت در رفت ولی قبل از اینکه دستش به در برسه به طرفم برگشت و گفت فکر فرار
نباش نذار از این که طنابا رو نبستم پشیمون بشم من همیشه این قدر صبور نیستم واز در خارج شد .
 
الان دو روزه که اینجا زندانیم و به جزء همون پسره دیگه کسیو ندیدم تکیه داده بودم به دیوار و سرمو گذاشته بودم
روی زانوهام صدای درو شنیدم به هوای اینکه همون پسره باشه سرمو بلند نکردم حس کردم یکی جلوم نشسته
و داره نگام میکنم سرمو بلند کردم از چیزی که جلوم میدیم شوکه شده بودم با صداش به خودم اومدم
نوید- سلام خانم کوچلو اینجا بهت خوش میگذره ببخشیدکه دوستم خوب ازت پذیرایی نکرده ولی قول میدم خودم
ازت حسابی پذیرایی کنم
گیج نگاش کردم فقط یه کلمه از دهنم خارج شد تو ، یعنی نوید منو آورده بود بود اینجا پس تکلیف اون پاترول سفید
توی حیاط چیه اون که خودش منو نجات داد دوباره با صداش پرنده ی خیالم به حال بازگشت
نوید- من چی فکر نمی کردی من آورده باشمت اینجا خب از کشتنت بهتر بود چون اگه با اون ماشین تصادف می کردی
فوقش میمردی ولی الان زجر میکشی و آرزوی مرگت و میکنی
از جلوم بلند شد خدای من این آدم که روبه روم ایستاده بود کی بود یعنی اون پاتروله هم کار خودش بود از روی زمین بلند شدمو به طرفش رفتم
میخوای چه بلایی سرم بیاری چرا منو آوردی اینجا
به طرفم برگشت و گفت به نظرت یه دختر خوشگل و میدزدن تا باهاش چیکار کنن
حتی از فکرشم یه لرزشی تو بدنم ایجاد شد خدای من حالا رفتاری متضادشو درک میکردم با نفرت توی چشماش
نگاه کردم تف انداختم توی صورتش صدای سیلی که توی گوشم زد سکوت اتاق و شکست
نوید- حالا حالاها باید زجر بکشی میخوام تموم بلاهایی که سره مادرم اومد سرت دربیارم
از اتاق خارج شد درو پشت سرش بست روی زمین نشستم چه بلای قرار بود سرم بیاره من به مادرش چه ارتباطی
داشتم خدا جون خودت کمکم کن به طرف پنجره رفتم و با دست شیشه رو شکوندم خون از دستم شروع کرد به پایین
اومدن با اینکه میدونستم صدام به هیچ کس نمیرسه شروع کردم به داد زدن و کمک خواستن از ترسم فقط داد میزدم
با صدای در که به شدت باز شد به طرف در برگشتم نوید عصبانی با یه کمربند توی دستش به طرفم اومد از جلوی پنجره
کنار رفتم و سعی کردم ازش دور شم از تصور اینکه بخواد منو با اون کمربند بزنه تموم بدنم میلرزید بلاخره گوشی اتاق گیرم انداخت
نوید- مثل اینکه باهات کاری نداشتم هار شدی اگه زده بودمت جون نداشتی از این کارا بکنی نترس هر جا بزنم کاری
به صورت خوشگلت ندارم
اولین ضربه که به بدنم خورد صدای فریادم بلند شد روی کف اتاق افتاده بودم و اونم پی در پی کمربندو روی بدنم میزد تموم بدنم
بی حس شده بود دیگه ضربات بعدیو متوجه نمیشدم انقدر زده بودم که از جای زخما خون میمومد دیگه هیچی یادم نمی اومد
چون زیر دستش بی هوش شدم وقتی چشمامو باز کردم روی تخت بودم دستی که باهاش شیشه رو شکسته بودم توی باند
پیچیده شده بود تموم بدنم درد میکرد نمی تونستم روی کمرم بخوابم اشکام روی گونم جاری شده بود هنوزم نمی دونستم
به کدامین گناه این جا بودم طولی نکشید که دوباره چشمام روی هم رفتو خوابیدم با دستی که گونمو نوازش میکرد با ترس
چشمامو باز کردم نوید کنارم روی تخت نشسته بود خودم عقب کشیدم و بهش نگاه کردم با صدای کش داری گفت
نوید- آخی کوچلو اوخ شدی بهت قول میدم امشب تموم زخماتو ببوسم تا خوب بشن چه طوره عزیزم دوست داری
خدای من مست بود حالا باید چیکار میکردم با تصور اینکه هیچ اراده ی از خودش نداره روی تخت نیم خیز شدم که سریع مچ
دستمو گرفت و دوباره روی تخت پرتم کرد درد بدی تو کمرم پیچید به سرعت اومد روم و پاهاشو دو طرف کمرم گذاشت و شروع کرد
به باز کردن دکمه های لباسش و گفت کجا عزیزم میخوام یه شب فراموش نشدنی برات درست کنم میخوام صدای ضجه و التماسات
و بشنوم بهت قول میدم زیاد اذیت نشی به طرفم اومدو مانتو از وسط پاره کرد هر چه تقلا میکردم فایده نداشت تموم وزنشو
روی من انداخته بود تاپیم که زیر لباسم پوشیده بودمم درآورد و دست برد که شلوارمم در بیاره حالا دیگه صدای هق هق
گریم تموم اتاقو پر کرده بود دلو نمی خواست بهش التماس کنم چون میدونستم فایده ی نداره نمی خواستم به یه همچین
آدم عوضی التماس کنم چشمامو بستم و هرلحظه منتظر نجابتمو از دست بدم که صدای در بلند شدو سنگینیش از روم
برداشته شد چشمامو باز کردم از چیزی که روبه روم میدم شوکه شده بودم و نمی تونستم حرفم بزنم خدای من این دونفر چقدر شبیه هم بودن .
 
اگه اینی که منو به این روز انداخته بود نویده پس اینی که داشت نویدو زیر و مشت و لگد گرفته بود کی بود
یعنی اونا دوقلو بودن با صدای دادی که پسره سره نوید کشید به خودم اومدم
پسره- پسری دیونه داشتی چه غلطی میکردی مگه بهت نگفته بودم باهاش کاری نداشته باشی
مشت شو حواله ی صورت نوید کرد و نوید پرت شد طرف دیوار توی همین موقعه پسری که توی این چند
روز مواظبم بود سررسید صدای داد نوید که میگفت فرزین دستاشو بگیر باعث شد به خودم بلرزم تنها کاری
که تونستم انجام بدم کشیدن ملافه روی بالا تنی لختم بود پسری که توی این چند روز مواظبم بود و حالا
میدونستم اسمش فرزینه به سمت برادر دوقلوی نوید رفت و خواست دستاشو بگیره که برادر دوقلوی نوید با مشت
زد توی صورتش و پرتش کرد گوشه ی اتاق و به سمت من اومد صدای داد نوید بلند شد که میگقت نه نوید تو نباید
این کارو بکنی قرار ما این نبود یادت رفته باباش چه بلایی سرمامان ما آورد مگه تو نبودی که میگفتی میخوام انتقام بگیرم پس چی شد
خدای من اینا درمورد چی حرف میزدن بابای من چیکار کرده بود و بدتر از اون کدومشون نوید بودن برادرش به سمت نوید
رفت و صداش زد ندیم مگه بهت نگفته بودم کاری باهاش نداشته باش گفتم اون نباید تقاص اشتباهات باباشو پس بده تو چیکار کردی چه به روزش آوردی
صدایی مثل زنگ خطر توی گوشم پیجید ندیم پس اونی که میخواست بهم تجاورز کنه نوید نبوده بلکه برادر دوقلوی نوید
بوده حالا معنی رفتارای متضادشو می فهمیدم اینکه اومده بود دم خونه دنبال اون آب میوه ی لعنتی که باعث شد بیهوش
بشم توی پاترول سفید که میخواست زیرم بگیره و نوید نذاشته بود ناجی زندگی الان روبه روم ایستاده بود و داشت نگام
میکرد به طرفم اومد که بغلم کنه ولی من باترس رفتم عقب جلوم روی زمین زانو زد نازنین نترس عزیزم من اینجام منم نوید حالت
خوبه کاری که باهات نکرد منو توی آغوشش گرفت
درد تموم وجودمو گرفت اما مهم نبود چون آغوشش برای من امن بود تویی بغلش شروع کردم به گریه کردن همون بوی عطر آشنا
توی بینیم پیچید من چه طور نتونسته بودم بفهمم
اون نوید نیست عطر تن نوید آرامش بخش بود ولی عطر تنه ندیم ترسو بهت القا میکرد با فکر اینکه توی این چند روز چی کشیدمش
سریع پسش زدم و به ندیم که گوشی اتاق
با بالا تنی لخت نشسته بود نگاه کردم از درد صورتش جمع شده بود و داشت با نفرت نگام میکرد نوید سریع به طرف مانتوم رفتم البته
مانتو که چه عرض کنم چیزی ازش نمونده بود
و مقنعه مو برداشت و به سمتم اومد و ملافه رو کنار زد وقتی نگاش به بدن کبودم افتاد عصبانی به طرف ندیم رفت از گوشی اتاق بلندش
کرد و پرتش کرد وسط اتاق و شروع کرد با مشت لگد دوباره به جونش بعد از مدتی که عصبانیتش فروکش کرد به سمت من اومد کمکم کرد
تا مانتو بپوشم و مقنعه مو سرم کنم چون چیزی از مانتو زیاد باقی نمونده بود ملافه روهم دور شونه هام انداخت و کمکم کرد تا از روی
نخت بلندشم داشتیم به طرف در میرفتیم که صدای ندیم بلند شد نوید این کارو نکن یاد زجرای مامان بیوفت اگه الانم ببریش من دست از سرش برنمیدارم
نوید- خفه شو برو دعا کن دست پلیس ندادمت من دیگه برادری به اسم ندیم ندارم و منو با خودش به طرف دربرد
و از خونه اومدیم بیرون به سمت ماشینش رفتیم ومنو سوار کرد و خودش رفت پشت فرمون و حرکت کرد.
 
به سمتش برگشتمو گفتم چرا بهم نگفته بودی داداش دوقلو داری چرا داداشت همچین بلایی رو میخواست سرم
بیاره بابای من چیکار کرده چرا حرف نمیزنی لعنتی تموم این کارت نقشه بود عصبی دستی توی موهاش کشیدو گفت بذار بریم خونه ی من برات توضیح میدم
من با تو هیچ جا نمیام یا بهم توضیح بده یا همین جا نگه دار وگرنه خودمو از ماشین پرت میکنم پایین تهدیدم کار ساز شد
چون بهم گفت صبرکن یه جا پارک پیاده کنم بعد از اینکه ماشینو پارک کرد به سمتم برگشت و شروع کرد به گفتن ماجرا
از وقتی کوچیک بودم احساس میکردم مامانم مثل تموم مادرای دیگه عادی رفتار نمیکنه اما اون زمان
بچگی بود و رفتار بچه گونه تا اینکه بزرگ شدم و سعی کردم از جریان سر دربیارم تا اینکه کم کم متوجه
شدم مادر زمان جوانی عاشق پسری میشه که از خانواده ی متوسطی بوده گویا پسره برای خانواده مامانم میوه
و سبزی جاتی که سفارش میدادنو می آورده و مامانم یه روز که توی حیاط بوده اونو میبینه و یه دل نه صد دل عاشقش
میشه از اون روز به بعد مامانم همیشه توی حیاط بوده تا دوباره اون پسرو ببینه بعد از چندبار رفت وآمد بلاخره پسره
هم متوجه مامان من میشه و چون مادرم ظاهر زیبایی داشته جذبش میشه وسعی میکنه به مامانم نزدیک بشه بلاخره
اون پسر مامانمو توی کوچه شون میبینه وبا یه شاخه گله رزی که دستش بود دم از عاشقی میزنه مامانه منم یه دختر
ساده عاشق حرفشو باور میکنه و به پسره میگه بیاد خواستگاری پدرومادرش که بشن پدربزرگ و مادربزرگ من پسره وفتی
جریانو با مادربزرگ و پدربزرگه من میگه پدربزرگه من عصبانی میشه و پسره رو پرت میکنه از خونه بیرون و دیگه بهش اجازه ی
ورود به خونه شونو نمیده خلاصه مامانه منم وقتی جریان و میفهمه شروع میکنه به غذا نخوردن وقتی میبینه این کارش فایده نداره
یه روز هرچی قرص دمه دستش بوده میخوره یکی از خدمتکارا روی زمین توی اتاقش پیداش میکنن و فوری میبرنش بیمارستان
و زنده میمونه پدربزرگم وقتی میبینه اوضاع این شکلیه تصمیم میگیره با ازدواج اونا موافقت کنه بلاخره مامانم با یه جشن بی نظیر میره
خونه ی شوهر اوایل زندگی مثل بهشت بوده براش و زندگی شیرین هرچی پسره میخواسته مامانم بهش میداده حتی خونه ی که توش
زندگی میکردنو به نام پسره میکنه از ماشین بگیر تا همه چی بعد یه مدت مامانم حس میکنه اون مثل قبل باهاش نیست
و سرد شده همش شیک و پیک میکرده میرفته بیرون و شب دیر وقت میومده خونه
یه شب دنبالش میکنه و میبینه بله آقا با یه خانم دیگه دست تو دست هم با خنده دارن میرن
طرف رستوران دنیا روی سره مامانم خراب میشه با حالی داغون میره خونه و منتظر میمونه تا
شوهرش برگرده وقتی شوهرش برگشت جریانو با دادو فریاد بهش میگه پسره هم نه زیر میذاره نه رو به مامانم میگه من هیچ وقت
عاشقت نبودم وفقط به خاطر پولت باهات ازدواج کردم و حالا میخوام طلاقت بدم بعد یه سری درگیری و کشیدن اموال مامان من از
مامانم جدا میشه و میره دنبال زندگیش از اون روز به بعد مامانم دیگه مثل سابق نبود تعادل روانیشو از دست داده بود و میبرنش
دکتر و بایه سری قرص برش میگردونن خونه به خاطر ضربه ی که خورده بود این جوری شده بود میدونی اون پسره کی بود
فرهاد آریا پدر جنابای این و گفت و سرشو گذاشت روی فرمون این حقیقت نداشت پدر من نه نه غیرممکن بود پدر من توی
زندگیش ندیده بودم حق کسیو بخوره اون وقت بیاد یه همچین بلایی سر یه دختر بیاره همین طور توی این افکار بودم که
یه فکر تموم تنمو لرزوند با صدایی که میلرزید به سمتش برگشتمو گفتم
یعنی تو برادر منی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 
سرشو از روی فرمون برداشت و توی چشمام نگاه کرد چشم به لباش دوخته بودم ببینم چی میگه
نوید- نه تو خواهر من نیستی بعد از طلاق مامانم پدربزرگم فکر میکرد که با ازدواج دوباره ی مامانم حالش بهتر
میشه برای همین به یکی از پسرای سرشناسی که مادرمو عاشقانه دوست داشت میدش غافل از اینکه مامانم
با ازدواج مجدد دوباره یاد خاطره هاش میفته مامانم دیگه مثل سابق نبود وفقط از روی وظیفه زناشویی با پدرم
رابطه داشت بعد از یک سال منو ندیم به دنیا اومدیم و کم کم بزرگ شدیم و حالت های مامانمو درک کردیم
همیشه با پدرم دعواش میشد به منو ندیم توجه نمیکرد همش توی اتاقش مینشست و به یه جا ذل میزد
کم کم تعداد قرصایی که مصرف میکرد زیاد شده بود تا اینکه یه شب خودشو از توی تراس توی اتاقشون پرت کرد
پایین و برای همیشه رفت غمگین شدن روز به روز پدرمو میدیم انقدر به پروپاش پیچیدم تا بلاخره داستان زندگی
مامانو گفت قبل از ازدواج با مادر پدربزرگم همه چیو بهش گفته بود ولی چون عاشق مادرم بود اصلا توجهی نکرد
از اون روز تصمیم گرفتم پدرتو پیاده کنم و ازش انتقام بگیرم جریان و برای ندیم گفتم اونم باهام موافق بود پیداتون کردمو
دیدمت آرزو رو میشناسی از فامیلای دور ما بود با زمانی که یکی از دوستام بود صحبت کردمو اونجا استخدامش کردم
تا سراز کارت دربیارم اون مهمونی که شربت روم ریختی یادته من به آرزو گفتم بیاردت اونجا تا به یه بهونه ی باهات آشنا بشم
که خودت بهونه رو جور کردی و جریان شروع شد قرار بود اون بلایی که ندیم میخواست سرت بیاره رو من بیارم اما رفته رفته
............به این جا که رسید برگشت و نگام کرد یه قطره اشک از چشمش پایین چکید انگار دودل بود که بگه یا نه ولی بلاخره لب باز کرد
نوید- رفته رفته یه حسی بهت پیدا کردم خیلی باخودم کلنجار رفتم که این حس لعنتی کار بذارم نشد
من لعنتی عاشقت شد بودم میفهمی عاشقت شدم اومدم بندازمت توی چاه خودم افتادم توی چاه
دیگه صداش برام دلنشین نبود باورم نمیشد که یه روز منتظر بودم بهم بگه دوستم داره ولی الان انگار
داشتن می کشتنم اون آرزوی لعنتی هم با نوید هم دست بود خدای من به کدامین گناهت بامن همچین
کاری کردی نه اینا همش دروغ بودمن نمی تونستم باور کنم پدره من بهترین پدر دنیا بود باورم نمیشد نویدی
که من عاشقونه می پرستیدمش میخواست باهام همچین کاری کنه حالا اون نفرت توی چشماشو درک میکردم
تموم اون سردرگمیاشو درک میکردم انگار یکی راه نفسمو گرفته بود خدای من یعنی این پسری که روبه روم نشسته
و من عاشقشم میخواسته انتقام بگیره ازم اصلا من چرا باید حرفاشو باور میکردم نه این امکان نداشت من پدرمو میشناختم
دست بردم که دست گیره ی درو بگیرم و درو باز کنم که صداش آتیشم زد
نوید- نازنین خواهش میکنم این جوری نرو بذار بهت بگم چه قدر دوست دارم بذار این دردی که تو سینمه رو بهت بگم لعنتی این جوری تنهام نذار
برگشتم سمتش همه ی نفرت و توی چشمام ریختمو گفتم دیگه نمی خوام ببینمت ازت متنفرم
دره ماشینو باز کردم و توی خیابون شروع کردم قدم زدن بارون شروع به باریدن گرفت همراه با آسمون قطرات
اشک از چشمم شروع به باریدن کرد .
همین طور توی بارون میدویدم و گریه می کردم تا اینکه دستم کشیده شد و رفتم توی بغلش همین طوری که بغلم کرده بود
تقلا میکردم از دستش خلاص شم و هرچی به ذهنم میرسیدو بارش می کردم
ولم کن عوضی آشغال چه طور تونستی باهام یه همچین کاریو بکنی با یه سری دلایل و حرفایی که نمیشه باورشون کرد
میخواستی زندگیمو خراب کنی تو چه میدونی توی این شبا چی کشیدم اگه یه لظه دیرتر اومده بودی تموم زندگیمو از دست داده بودم به کدوم
گناه میخواستی همچین بلاییو سرم بیاری از توی بغلش اومدم بیرون و به چشماش نگاه کردم
چشمای اونم خیس اشک بود و هردومون خیس خیس شده بودم بهش گفتم دیگه دنبال من نیا نمی خوام ببینمت
ازت متنفرم نوید راد متنفر ولی نبودم حتی با این بلاهایی
که میخواست سرم بیاره ازش متنفر نبودمو هنوز دوسش داشتم پشتمو بهش کزدم و شروع کردم رفتن
دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم
جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم
تو این بارون تنهایی دارم میرم خداحافظ
شده این قصه تقدیرم چه دلگیرم خداحافظ
دیگه دیره دارم میرم چقدر این لحظه ها سخته
جدایی از تو کابوسه شبیه مرگ بی وقته
دارم تو ساحل چشمات دیگه آهسته گم میشم
برام جایی تو دنیا نیست تو اوج قصه گم میشم
دیگه دیره دارم میرم برام جایی تو دنیا نیست
به غیر از اشک تنهایی تو چشمم چیزی پیدا نیست
باید باور کنم بی تو شبیه مرگ تقدیرم
سکوت من پراز بغضه دیگه دیره دارم میرم
خداحافظ
 
انقدر بی هدف توی خیابونا راه رفتمو گریه کردم تا خسته شدم و با همون سروضع جلوی یه
تاکسی رو گرفتم و آدرس خونمونو دادم توی تموم راه فقط به این فکر میکردم که به خانوادم
درمورد این دو سه روز غیب شدنم چی بگیم چون دلم نمی خواست چیزی از نوید بگم چون
با تموم کاراش هنوز دوستش داشتم زمانی به خودم اومدم که راننده گفت خانم رسیدم سربلند
کردمو به دره خونمون نگاه کردم چقدر دلم برای خونمون تنگ شده بود از راننده اجازه خواستم که برم براش
پول از خونه بیارم چون خودم هیچی پول همراهم نبود به طرف خونمون رفتم و زنگو زدم صدای مامانم دل انگیز صدایی بود که شنیدم
مامان- کیه
مامان منم نازنین
صدای جیغ مامانمو شنیدم و بعد صدای در که باز شد رفتم تو همه ی خانواده رو میدیدم که به طرفم میان ولی
پاهای من دیگه تحمل وزنمو نداشتن و همون جا غش کردمو بیهوش شدم وقتی چشم باز کردم دیدم
تو بیمارستانم و یه سرم بدستمه و مامانم بالای سرمه با صدایی که خودمم زوری میفهمیدم صداش زدم
تا سرشو بالا آورد ودید من بیدارم از روی صندلی بلند شد و به طرفم اومد
مامان- جانم عزیزه دلم بهوش اومدی مامان خداروشکرت
فقط تونستم بگم آب مامانم سریع به طرف یخچال توی اتاق رفت و یه لیوان آب برام ریخت و برگشت زیر سرمو
بلند کرد تا راحت تر بتونم بخورم وقتی آب خوردم انگار کمی جون گرفتم و صدام بازتر شد مامان سریع به طرف
در رفت و داشت با یه نفر حرف میزد تازه زمانی که بابا با نیما اومدن تو فهمیدم مامان داشته چیکار میکرده بابا
پیشونمه بوسید و حالمو پرسید نیماهم بغلم کرده و گفت کجا بودی دلم برات یه ذره شده بود
در جواب سوالش فقط تونستم لبخند بزنم چون خودمم نمی دونستم چی میخوام تحویلشون بدم باصدای بابا به خودم اومدم
بابا- بابا جون این دو روزی که نبودی ما پیلس جریان گم شدنتو درمیون گذاشتیم تا بتونن پیدات کنن الان
که فهمیدن پیدا شدی اومدن چندتا سوال بپرسن آمادگی داری بابا
وای همینو کم داشتم دیگه چه جوری پلیسو بپیچونم مشکل شد دوتا فقط تونستم با سر بگم باشه بابا
از اتاق رفت بیرون و چند دقیقه بعد با یه آقا که لباس فرم تنش بود اومدن داخل بلافاصله بابا به نیما ومامان
اشاره کرد برن بیرون و رو به همون آقا گفت ایشون سرهنگ سهرابی هستن
به سرهنگ سلام کردمو جوابمو داد و یه راست رفت سره اصل مطلب
سهرابی- خب داستانو از اول برامون تعریف میکنید
بله داشتم از خونه میرفتم بیرون که برم شرکت داشتم دره حیاط و باز کرده بودم که ماشینو ببرم بیرون که یه دفعه یه
ماشین جلوم وایساد و یه نفر که روی صورتش نقاب داشت با یه اسلحه به طرفم اومدو گفت که بی سرو صدا سوار
ماشین بشم وگرنه بهم شلیک میکنه من از روی ترسم سوار شدم
همون موقعه یه پارچه بستن جلوی چشمام و رفتیم بعد که چشمامو باز کردن توی یه اتاق بودم این قدر به در زدم
ولی کسی جوابمو نمیداد تا اینکه یکی شون اومد و برام غذا آورده بود
سهرابی- چهرشو ندیدی
نه اونم نقاب داشت بعد از اینکه یکم آب خوردم رفتم روی تختی که اونجا بود دراز کشیدم ولی نمیدونم چه جوری شد
که خوابم نیمه های شب بود که احساس کردم یکی داره رو صورتم دست میکشه با وحشت بیدار شدم دیدم آره
یه نفره میخواست بهم نزدیک بشه منم تف انداختم
توی صورتش اونم عصبی شد شروع کرد با کمربند زدنم این قدر زدم که بیهوش شدم وقتی
چشمامو باز کردم دیدم گوشی خیابونم احتمال داره به خاطر ضربه هایی که بهم زدن
چون نمیتونستن دکتر بیارن گوشه ی خیابون ولم کرده باشن
سهرابی- پس شما نه صورت اشخاص و دید نه از جایی که بردنتون خبر دارید درسته
بله جناب سرهنگ در زمان رفتن که چشمام بسته بود در زمان برگشت هم بیهوش بودم ولی فکر میکنم خارج
از شهر بود چون مسافت زیادیو با ماشین رفتیم نمیدونم شایدم اشتباه میکنم
سهرابی- خیلی ممنون ما حرفاتونو زمینه ی پرونده میکنیم احتمال داره میخواستن از پدرتون برای آزادیتون
پول بگیرن که با کتک خوردن شما همه چی بهم خورده من فعلا از حضورتون مرخص میشم اگه حرفی یادتون اومد
که بشه به ما کمک کنه به پدر بگید که با بنده تماس بگیرن
چشم حتما با روز خوش از در بیرون رفت و اون موقعه بود که تونستم یه نفس راهت بکشم خودمم از این دورغایی که گفته بودم در تعجب بودم .
♥ نوشته شده در جمعه 30 تير 1396 ساعت 19:0 توسط سارا :
پسر ها شبیه سوسک هستند !!!!!!

پسر ها شبیه سوسک هستند !!!!!!

چرا؟؟؟؟؟

میگم خدمتتون

1.دقت کردین بعضی سوووسکااا گیر میدن بهت هرچی با دمپایی میزنی تو سرشون بیشتر میان طرفت!!!!

2.دیدین  سوسک ها چقدر سگ جونن لهشون میکنی ولی هنوز شاخکاشونو تکون میدن

خووووووووب تا اینجا فک کنم منظورمو گرفته باشین!!!!

خوب میریم سراغ بقیه ی شباهت ها

3.مدل مووووووووو های پسرااااااا (با وجود تنها 2 تار مو!!! همونو با کلی چسب و تافت و ... سیخ می کنن)

4.سوووسک موجود چندشیه (مثل پسر ها که خیلی چندشن)

5.سوسکااا رو هیچکی دوست نداره (البته من به استثنا ها کاری ندارم کلی گفتم)دقیقا مثه پسر هاااااااا

6.سوسک تنها حشره ایه که خوشگلش پیدا نمیشه!!! مثل پسر که نسل خوشگلاش منقرض شده!!!

7.میگن سوسکااا خیلی پیچیدن و محققا هنوز از زندگیشون سر در نیاوردن درست

مثل پسر جماعت که هیچ وقت نمیفهمی پشته ای قیافه یه زشتش چیه!!!!بس که

موزیییییییییی ان

خوب فک کنم به اندازه ی کافی دلیل اوردم واسه اینکه شما دختران

محترم شباهت زیااااااااااد بین این دو موجودو بفهمین


برچسبـهـ ـا : پسر ها شبیه سوسک هستند !!!!!!
♥ نوشته شده در جمعه 30 تير 1396 ساعت 18:38 توسط سارا :
من یک دخترم

عکس جدید برای پروفایل دخترونه (1)

من یک دخترم

وقتی خسته ام

وقتی کلافه ام

وقتی دلتنگم

بشقاب ها را نـــمی شکنم.

شیشه ها را نـــمی شکنم.

غرورم را نـــمی شکنم

دلت را نـــمی شکنم

در این دلتنگی ها

زورم به تنها چیزی که میرسد

این بغـــض لعنتی ست!

♥ نوشته شده در جمعه 30 تير 1396 ساعت 18:28 توسط سارا :
رمان اکسیر عشق(قsمت2)

نوید منو به سمت یه اتاق راهنمایی کرد تا بتونم لباسمو عوض کنم داخل اتاق رفتم یه اتاق تقریبا بزرگ که دیواراش

با تابلوهای خیلی زیبا از مناظر زینت داده شده بود یه تخت دو نفره که یه حریر صورتی خوشگل روشو پوشونده بود

دوتا میز کوچلو کنار گوشه های تخت بود که روی یکی از اونا یه آباژور خوشگل بود و روی دیگری یه ساعت رو میزی

ویه قاب عکس که یه زن و مرد هم دیگرو بغل کرده بودن و یه میز آرایش طرف دیگه ی اتاق که پر بود از انواع عطر

ولوازم آرایش ویه کمد بزرگ که توی یکی از دیوارا خورده بود و یه پنچره ای دلباز که رو به حیاط که منظره ای خیلی

زیبایی داشت باز میشد و یه ایون کوچیک که پر بود از گلدونای پر گل دست از فضولی برداشتم مانتو و شالمو

در آوردمو یه نگاه به خودم توی آینه انداختم همه چی خوب بود با یه نفس عمیق از اتاق رفتم بیرون به محض اینکه

از در رفتم بیرون چشمای زیادیو روی خودم دیدم یه لحظه از اینکه این لباس کوتاهو پوشیدم به خودم لعنت فرستادم

ولی لباس من همچینم کوتاه هم نبود فکر کنم اینا تو حالو هوای عادی نبودن داشتم با چشم دنبال نوید میگشتم

که یه گوشی سالن خونه پیداش کردم اولش متوجه من نشد ولی وقتی که برگشت یه لحظه روی من موند تحسینو میشد توی

چشماش خوند اما زمانی که چشمش به پاهای برهنم خورد یه اخم کوچیک توی صورتش اومد و دیگه اون نگاه تحسین از بین

رفت و به سمتم اومد ودسنمو گرفت همین طور که منو با خودش میبرد زیر گوشم گفت

 


✘ادامهـ مطلبـ✘

♥ نوشته شده در جمعه 30 تير 1396 ساعت 2:6 توسط سارا :
رمان اکسیر عشق(قسمت1)

thumb

جلوی آینه به خودم نگاه کردم چشمای مشکی که پشت اونها رو خطه چشمی باریک کشیده بودم مژهای تابدار که کمی بهشون ریمل زده بودم
ویه رژگونه ی هلویی به گونم زده بودم که کمی گونها موبرجسته تر کرده بود وموهای مشکی که انتهای آن کمی تابدار میشود
و اونها رو روی سرم جمع کرده بودم و گذاشته بودم انتهای تابدارموهام آویزون بمونن وبه حالت آبشاری خودنمایی کنن
و یه لباس صورتی بلند که یقه ی بازی داشت و روی سینش حسابی کار شده بود ویه زنجیر زیبا که گردنم کرده بودم.
همین طور که مشغول آرایش کردن بودم صدای مادرم از طبقه ی پایین منو به خودم آورد
مامان- نازنین مگه نمی خوای بری دختر دیرت شد
الان میرم مامان
ما یه خانواده ی چهار نفری هستیم من پدرومادرم وبرادرم نیما من بیستو پنج سالمه فوق لیسانس معماری ودریک شرکت به عنوان یک طراح کار میکنم
وبرادرم سال آخرلیسانس عمران وپدرم تاجر فرش ومادرم خانه دارکه توی یه خونه ی خیلی زیبا زندگی میکنیم از در خونه که وارد میشی باید یه مسافتیو
از داخل باغی با انواع درختان و گل های زیبا طی میکردی تا به ساختمان اصلی میرسیدی که دوطبقه بود طبقه ی اول
که شامل سالن پذیرایی آشپزخونه و اتاق خواب پدرومادرم میشد که باانواع لوازم شیک ولوکس تزیین شده بود
اما طبقه ی بالا که توسط یک سری پله از طبقه ی پایین جدا میشد که شامل اتاق خودم و داداشم نیما میشد
اتاق من یه پنجره به روی باغ داشت که با پرده های یاسی رنگ مزین شده بود یک طرف اتاق یه میز تحریر کوچلو
برای مطالعه وطرف دیگر یه تخته خواب که با یه رو تختی به همان رنگ یاسی روی آن پهن شده بودویه آباژور
بالای تخت ویه میز آرایش همراه با انواع لوازم آرایش وعطرهای خوش بو،واما کمدی که بی شباهت به بوتیک نبود
وپربود از انواع لباس های شب ومهمونی،وچند تابلوازمناظرکه به دیوار اتاقم جلوی خاصی داده بودن.
دست از آرایش کردن برداشتم و به سمته پله ها حرکت کردم وچون خیلی عجله داشتم تقریبا پله ها رو دوتا
یکی پایین میرفتم که با صدای سوتی که از پشته سر شنیدم متوقف شدم

✘ادامهـ مطلبـ✘

♥ نوشته شده در جمعه 30 تير 1396 ساعت 1:51 توسط سارا :
ناگفته های برادر قاتل آتنا اصلانی

اخبار حوادث,خبرهای حوادث,جرم و جنایت,آتنا اصلانی

تسیت میگم

اسماعیل مرد ٤٢ساله‌اي که مغازه رنگرزی دارد، این قتل‌ها را در فاصله زمانی مختلف مرتکب شده است. براساس اطلاعاتی که

به وسيله سمیرا حسینی، خبرنگار اعزامی «شرق» به دست آمده است. اسماعیل علاوه بر اینکه به قتل آتنا کودک هفت‌ساله متهم است،

به قتل زنی دیگر که در روستایی کشته و جسدش را رها کرده نیز متهم شده است. اسماعیل به هر دو فقره

قتل اعتراف کرده و نحوه ارتکاب قتل را هم توضیح داده است.

 

این متهم همچنین اعتراف کرده چند سال قبل زن جوان دیگری را هم به قتل رسانده

و جسدش را به آتش کشیده است. جسد این زن به حدی سوخته بود که امکان تشخیص هویت وی وجود نداشت

و زمانی که مأموران این جسد را پیدا کردند، به‌عنوان جسد مجهول‌الهویه دفن کردند و به دلیل شدت سوختگی

و ازبین‌رفتن جسد امکان اینکه بتوان هویت او را مشخص و خانواده‌اش را شناسایی کرد هم وجود نداشت.

 

با توجه به قتل‌هایی که متهم انجام داده است، احتمال داده می‌شود بیشتر قربانیان وی

زن باشند. پدر آتنا دراین‌باره به خبرنگار ما گفت: من هم از جزئیات قتل‌ها خبر ندارم اما این‌طور که شنیده‌ام مأموران به دنبال اثبات قتل چهارم هم هستند.

 

اهالی محله‌ای که متهم در آنجا زندگی می‌کرد، درباره اینکه او خانواده خوبی داشت، صحبت می‌کنند.

اما می‌گویند متهم مزاحمت‌هایی ایجاد می‌کرده است که معمولا زن‌ها سکوت می‌کردند.

یکی از اهالی پارس‌آباد که بر سر مزار آتنا حاضر شده بود،

می‌گوید: وقتی خبر آمد که آتنا گم شده است و خانواده‌اش عکس‌های او را به در و دیوار زده‌اند

و درخواست کمک کرده‌اند، اهالی خیلی امیدوار بودند که او پیدا شود. طولانی‌شدن مفقودی

آتنا باعث شد تصور کنیم داعش به شهر ما آمده و دختربچه را با خودش برده است. همین هم باعث شد

مردم بترسند. مخصوصا آنهایی که دختربچه داشتند خیلی می‌ترسیدند.

اما با پیداشدن آتنا کمی وضعیت آرام شد. هرچند همه ما عصبانی هستیم و درخواست مجازات متهم را داریم

اما وحشت اینکه داعش به شهر آمده است از بین رفت.

 

این زن می‌گوید: حرف‌های زیادی درباره اینکه جسد چطوری بوده است، زده شد. وقتی بچه را برای دفن آوردند،

مادرش گفت جسد سالم بوده و مثله نشده؛ با این حال آن‌طور که می‌گویند برای قصاص‌کردنش باید نصف دیه را بپردازند.

ما مردم پارس‌آباد آمادگی خود را اعلام می‌کنیم که نصف دیه را بپردازیم تا قاتل این بچه اعدام شود. این‌طوری نمی‌شود

که او بچه‌ای را بکشد، شهری را به‌هم بریزد و بعد هم قصاص نشود.

 

حتی اگر او را آزاد کنند، مردم اسماعیل را خواهند کشت و اجازه نمی‌دهند این مرد زنده بماند. این فقط نظر اهالی محل نیست؛

خانواده اسماعیل هم می‌گویند کمکی به او نخواهند کرد و خواستار مجازاتش هستند.

 

گفت‌وگوی سمیرا حسینی با برادر اسماعیل را بخوانید.

 

‌شما چند خواهر و برادر هستین؟

 

هفت برادر و یک خواهر هستیم.

‌برادرتان اسماعیل، فرزند چندم خانواده است؟

فرزند اول.

‌برادرتان چند فرزند داشت؟

دو پسر و یک دختر داشت؛ پسر بزرگش از همسر اولش است.

 

‌اسماعیل دو همسر دارد؟

خیر، سال‌ها پیش از همسر اولش جدا شد و با همسر دومش که آن زمان مطلقه بود ازدواج کرد.

 

‌رفتار برادرتان با فرزندانش چطور بود؟

همیشه با فرزندان خودش هم به تندی برخورد می‌کرد.

 

‌تحصیل‌کرده بود؟

نه، درسش را رها کرد و خیلی زود مشغول به کار شد.

 

‌برادرتان چطور آدمی بود؟

به‌طور‌کلی آدم تندخو و گوشه‌گیری بود. تقریبا با هیچ‌کدام از افراد خانواده رابطه نداشت، تنها و گوشه‌گیر بود

به‌خاطرهمین رفتار‌ها من هم مدتی بود با او قطع ارتباط کرده بودم؛ بااین‌حال هرگز فکر نمی‌کردم این‌قدر انسان بی‌رحمی باشد.

 

‌اسماعیل سابقه کیفری هم داشت؟

بله، چند بار سابقه داشت. اما من چندان در جریان کارهای او نبودم. با خانم‌ها رابطه نامشروع داشت،

یک خانم را هم صیغه کرده بود. یک ‌بار هم به زندان رفته بود. چند سال پیش اسماعیل در پرونده‌ دیگری متهم به قتل بود اما تبرئه شد.

 

‌این همان خانمی است كه به قتلش اعتراف کرده؟

نمی‌دانم، خیلی‌ها اين را می‌گویند. ما یک فامیل در دادگستری داشتیم

اما غافل از اینکه رئیس دادگستری به پرونده رسیدگی نمی‌کند بلکه پرونده دست دادستان است. آن زمان دادستان پارس‌آباد فرد دیگری بود.

 

‌زمانی که آتنا گم شد، شما هم در پیداکردن آن با مردم پارس‌آباد بودید؟

زمانی که خبر گم‌شدن آتنا در پارس‌آباد پیچید، چند بار مادرم از من خواست او را به خانه آتنا ببرم تا در کنار آنها باشد.

ما هم مثل همه مردم شهر ناراحت بودیم و عکس آتنا را روی پروفایل تلگراممان گذاشتیم، دوست داشتیم

آتنا هرچه‌زودتر به آغوش خانواده‌اش برگردد، هرگز فکر نمی‌کردیم مسئول گم‌شدن آتنا برادرمان باشد.

 

‌چطور متوجه شده‌اید برادرتان جسد آتنا را در پارکینگ خانه نگهداری کرده است؟

برادرم از زندان تلفنی با همسرش تماس گرفته و از او خواسته بود مقداری مواد مخدر را که در پارکینگ خانه نگهداری کرده است

از محل خارج کند. همسر برادرم هم برای بردن مواد مخدری که شوهرش گفته بود به محل رفته بود، درواقع همسر برادرم می‌خواست

با این کار شوهرش را از مجازات نگهداری مواد مخدر دور کند، اما وقتی وارد پارکینگ شده بود، بوی بدی احساس ‌

و به گفته‌های اسماعیل شک کرده و با یکی از برادرانم تماس گرفته و موضوع را با او در میان گذاشته بود.

 

آنها با هم به پارکینگ رفتند و متوجه بوی بدی در پارکینگ شدند و بعد که کمی خاک را کنار زدند

و متوجه شرایط مشکوک شدند، ما را هم در جریان گذاشتند و به‌سرعت به اداره پلیس مراجعه کردیم و موضوع را با‌ آنها در میان گذاشتیم.

اولش باورمان نمی‌شد. هرگز فکر نمی‌کردیم اسماعیل دست به چنین کاری بزند.

زمانی که راز قتل آتنا برای ما فاش شد، یک لحظه هم در لودادن برادرم به پلیس تردید نکردیم.

چون پنهان‌کرد‌ن این موضوع دور از وجدان بود و نباید خون آتنای هفت‌ساله روی زمین می‌ماند.

 

‌مردم با شنیدن این خبر چه واکنشی نشان دادند؟

مردم خیلی خشمگین شدند و مغازه اسماعیل را آتش زدند.

 

‌ با توجه به خشم مردم پارس‌آباد نسبت به کارهای برادرتان، خانواده شما در چه شرایطی قرار دارند؟

من و خانواده‌ام زیر فشار زیادی قرار داریم، بعد از اینکه خبر در شهر پیچید، با توصیه مقامات امنیتی شهر،

همه ما پارس‌آباد را ترک کردیم و هر یک به شهر و روستایی پناه بردیم. از آن روز حتی نتوانسته‌ایم به محل کارمان برویم،

اما مردم باید این را بدانند که جرم هر شخصی پای خودش است، نه اطرافیانش. کاری که اسماعیل انجام داد یک فاجعه است،

 

اما به‌خاطر کارهای اسماعیل نباید اطرافیانش هم مجازات شوند. این در حالی است که ما خودمان

جای جسد را به مأموران نشان دادیم تا هرچه‌زودتر اسماعیل به سزای عملش برسد، اما متأسفانه برخورد تندی با ما شد،

درحالی‌که باید این فرهنگ در جامعه ترویج داده شود تا

خانواده افراد مجرم بدون ترس از رانده‌شدن و برخورد‌های تند با پلیس همکاری کنند. ما خانواده باآبرویی هستیم،

پدرم یک کارگر ساده است و در ترمینال مشغول به کار است.

 

‌ بعد از این ماجرا خانواده آتنا با شما برخوردی داشتند؟

خیر، اما یکی از اقوام دور آتنا با ما تماس گرفت و گفت حساب شما از برادرتان جداست.

 

‌بعد از اینکه متوجه شدید برادرتان قاتل است، چه حسی داشتید؟

ما از اینکه اسماعیل برادر ما بود، شرمنده خانواده آتنا و مردم هستیم. متأسفانه اسماعیل فرزند ناخلف خانواده بود و همه ما ناراحت هستیم.

 

‌واکنش مادرتان به این ماجرا چه بود؟

همان‌طور که گفتم، مادرم زمانی که متوجه شد آتنا گم شده بسیار ناراحت بود و چندبار به خانه آتنا رفت.

او هرگز فکر نمی‌کرد پسرش نقشی در این ماجرا داشته باشد و دعا می‌کرد هرکسی که در گم‌شدن

آتنا نقشی داشته است به سزای اعمالش برسد. زمانی که متوجه شد اسماعیل، پسر خودش،

آتنا را به قتل رسانده، بسیار ناراحت و دل‌شکسته شد، اما بااین‌حال او هم می‌خواهد اسماعیل مجازات شود.

 

‌برای برادرتان وکیل می‌گیرید؟

خیر، نه پیگیر کارهایش می‌شوم و نه برایش وکیل می‌گیرم؛ فقط هرچه قانون می‌گوید همان اتفاق بیفتد.

 

‌فرزندان اسماعیل می‌دانند پدرشان چه‌کاری کرده است؟

بله، آنها بسیار ناراحت هستند و هرروز گریه می‌کنند. دخترش که ١٣ سال دارد، از کاری که پدرش انجام داده

بسیار خجالت می‌کشد و از آن روز در گوشه‌ای نشسته و با کسی حرف نمی‌زند.

 

‌فکر می‌کنید روزی بتوانید به پارس‌آباد برگردید؟

نمی‌دانم.

♥ نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1396 ساعت 19:6 توسط سارا :

منـــ یهـــ دخترمـــــ...

با تلنگری باران میشوم...

باکلمه ای عاشق♥می شومــــــــــ

با فریادی می شکنمــــــــــ↯

زورم بہ تنها چیزی که مۍ رســــــــــد بغــض لعنتیهـــ

هنوزهم با مداد رنگی خانه رویاهایم را به تصویر میکشمــــــ

من دخترم پراز راااز....هرگز مرا نخواهی دانست!

هرگز سرچشمه اشکهایم را نمیابی!

عاشقـ لوس شدنام قهــــــــــر کردنام حـســـود شـــدنامـــــ ...

دختروونگی هامو با هیچ چی تو دنیا عوض نمیــــ کنمــــــــــ!
دنیای دخترونه رو فقط یه دختر میـــتونه لمــــــــــس کنه!

♥ نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1396 ساعت 19:0 توسط سارا :
♥•٠· من یک دخترم

عکس نوشته های زیبا و خواندنی
♥•٠· من یک دخترم

 

نه یک مانکن فروشگاه,


نه یک وسیله برای جلب توجه,


و نه یک تابلو نقاشی


پیشرفت و بالارفتن را میخواهم اما نه به هر قیمتی


آزادم اما با تفسیری جدابافته...


آزادی من حجاب من است ،


طلا هم آزاد است اما همیشه محفوظ ، طلا را هیچوقت فله نمیفروشند!

 

آن چه را فله میفروشند که زیادی آزاد باشد .نمونه اش "سبزی خوردن"!

♥ نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1396 ساعت 18:57 توسط سارا :

اینم چند تا حال گیری دخترونه:


فک کن تازه لاک زده باشی و حواست نباشه , دست کنی تو موهات !!!
از اون بدتر لاک زدی و دیرت شده و میخوای دکمه هاتو ببندی !!!
از اون فاجعه تر وقتی کامل آرایش کردی و میخوای لباس یقه اسکی بپوشی !!!
بعد مثلا از بیرون میای و آرایشتو پاک میکنی , همون موقع کار پیش میاد باز باید بری بیرون !

 

 

یه سری دخترا هستن که

نوشته هاشون مخاطب خاص نداره

دوس دارن بلند و از ته دل

بخندن اما واس دلبری نیس

سر به زیرن اما

سر به راهیشون عمدی نیس

شیطونن اما بی منظـــــــور

اگه موزیکشون صداش بلنده

از جلف بازی نیس {اینجوری خوشن}

اهل ادا و اصول نیستن

اما یه وقتایی ناز میکنن،نازای دختروونه

حســـاســـــن،دلنازکن،یه وقتایی دلشون میشکنهـ

لبخندشون رنــــــــگ مهربونی دارهـ

لاک صورتیشون،موهاشون که یه ذره پریشونه،

اینا از پاکیشون کم نمیکنه

فقط یه کمـــــی فانتزی فکـــــــر میکنن (:

عــــــآشـــــــق این جور دخــــــتــــ♥ــــــرآم!

عــــــآشـــــــق خــــــودمــــــم (:

ععکس نوشته های دخترونه زیبا, عکس های زیبا و دیدنی

♥ نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1396 ساعت 18:55 توسط سارا :
عنـפּـاךּ כنبال ᑐـیا ᓄـۓ گرכـכ ...

 میترωـҐ از בـפֿـتراے ڪـہ شرҐ פּ פـیا نـבارלּ


 ایناے ڪـہ هر رפּـز با یڪے مے پرלּ


 ایناے ڪـہ بـפֿـاطر یـہ پـωـر هزارتا בرפּـغ بـہ پـבر ماـבرشـפּـלּ میگלּ


 ....ایناے ڪـہ از اـפــωـاـωـات بـפּـے نبرבלּ


 ....ایناے ڪـہ ظراـ؋ـت زنـפּـنـہ نـבارלּ


 .... ایناے ڪـہ بـב בهنלּ


 ....ایناے ڪـہ شیطنتـפּ با هرزگے اشتباـہ گر؋ـتלּ


 ایناے ڪـہ بـہ جاے شیطنتاے בـפֿـترפּـنـہ ڪارشـפּـלּ

شـבـہ تیغ زבלּ פּــבنیاشـפּـלּ شـבـہ مـבل ماشیלּ פּ

پـפּـل פּ شارز


 ... میترωـҐ


 میترωـҐ از בـפֿـتراے ڪ בیگـہ בـפֿـتر نیـωـتלּ


 بانـפּ בـפּــωـت مלּ


 פֿـیلے بیشتر از اینا مے ارزے ᓆــבر פֿــפּــבتـפּ بـבـפּـלּ  


 פـیا ؋ـاز بالا 

♥ نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1396 ساعت 18:52 توسط سارا :
ωـلامتے בـפֿـترا

 

 { ωـلامتے בـפֿـتراااااااااااااا }
 
 میگלּ בـפֿـترا ایלּ رפּـزا اصלּ بـہ پـωـرا اعتماـב نـבارن.


 میگלּ בـפֿـتراے امرפּـز همـہ عصبے פּ بـבاـפֿـلاـᓆ شـבن.


 میگלּ בـפֿـترا בیگ مث ᓆـبلنا פـال פּ פــפּـصلـہ نـבارלּ


 .میگלּ בـפֿـترا בیگـہ اـפــωـاـωـاتے نمیشن.


 یڪًـے میگـᓅـت בـפֿـترҐ בـפֿـتراے ᓆــבیم......


 رᓅـیـᓆـҐ میگـᓅـت בـפֿـتراے امرפּـزے همش بلـבלּ آرایش  ڪًـنن.


 ωـڪًــפּـت ڪًـرבҐ בهنҐ باز نشـב ڪًــہ بگҐ


 یـہ בـפֿـتر غمشـפּ پشتـہ آرایش پنهـפּـלּ میڪًـنـہ


 .نشـב بگҐ בـפֿـتراے امرפּـز בاغـפּـنלּ چـפּـלּ בنیاے امرפּـز اـפּـنا رפּ בاغـפּـלּ ڪًـرבـہ


 .یاـבҐ رᓅ ڪً بگҐ اگ בـפֿـتراے ᓆــבیҐ פֿــפּـب بـפּــבלּ

פּـاـωــہ ایלּ بـפּــב ڪً مرבایے ᓆــבیمҐ פֿــפּـب بـפּــבن.


 یاـבҐ رᓅ بگҐ چـہ تـפּــᓆـعے בارے از בـפֿـترے ڪً از اعتماـבش ωــפּ اـωـتـᓅـاـבـہ شـבه؟؟؟


 ωـلامتے בـפֿـترا ڪً مرב بـפּــבنـפּ بیشتر از פֿـیلے مرבا  بلـבن...
 


 פּـلے همیشـہ بایـב ωـڪًــפּـت ڪًـنن!


 بازҐ یاـבت نره:ـבـפֿـترها ᓅـریاـב نمیزننـב!

 

 

 

هـــر کارے کردیم پـــشت سرمون حرف زدن...⇣


⇣هــــر شکلی شدیم پـــشت سرمون حرف زدن... خودمونــے شدیم... گفتن جلفـہ ♨


⇣ســـر سنگین شدیم ... گفتن مغروره


تا خندیدیم... گفتن سبکہ


⇣تا اخم کردیم... گفتن خودشو میگیره


ساده شدیم ... گفتن احمقہ♨


⇣تحویل نـــگرفتیم... گفتن خودشیفته س


⇣خاکی شدیم... گفتن داره آمار میده


وقتــے حرف زدن و جوابشونو دادیم... گفتن دیدی حق با ماست لجش گرفتہ ♨


⇣وقتــے حرف زدن جوابشونو نــــدادیم... گفتـــن دیدی حــــق با ماست لال شده♨

⇤⇣هـــرجور شدیم این جماعت بیکار یــہ چیزے گفتن...

ایـــن مردم هیچ وقت


احـــترام گذاشتن بــہ عقاید همو یاد نمیگیرن...♨


⚡پــس براے خودت زندگــے کــــن⚡

♥ نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1396 ساعت 18:50 توسط سارا :
عکس نوشته های دخترونه زیبا
♥ نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1396 ساعت 21:15 توسط سارا :
♥ نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1396 ساعت 21:12 توسط سارا :
♥ نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1396 ساعت 21:12 توسط سارا :
اسمتو بنویسید ببینید چه شعری ساخته میشه

♥ نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1396 ساعت 21:8 توسط سارا :

 

روانشناسی رنگ هاله : رنگ صورتی

 

روانشناسی رنگ تولد : شخصیت های صورتی

 

۴ مرداد تا ۱۳ مرداد ، ۵ بهمن تا ۱۴ بهمن

» ذهن و جسم صورتی ها

برین ادامه مطلب به شرط نظر


✘ادامهـ مطلبـ✘

♥ نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1396 ساعت 11:51 توسط سارا :
ست رنگ صورتی

صورتی از ترکیب رنگ قرمز و  سفیددرست شده و طیف رنگی متنوعی داره که اسم های مختلفی هم داره

که ما توی فارسی اون ها رو به نام های صورتی کمرنگ و پررنگ یا گلبهی و… میشناسیم. صورتی رنگ خیلی جذابی برای اکثر خانم هاست

و حتی رنگیه که میشه توی لباس کودکان و نوزادان هم استفاده بشه و این به خاطر حس نشاط و سرزندگیه که در عین حال آرامشی رو تداعی می کنه.

هر چی رنگ صورتی به روشنی بره احساس آرامش و ملایمت بیشتری داره و هر چی به تیرگی بره، رنگی پر جنب و جوش و شادتر و پر انرژی ای میشه.

اینجا من براتون از بهترین ترکیب رنگی هایی که می تونید با رنگ صورتی توی لباس هاتون داشته باشید، میگم.

ترکیب رنگ صورتی

ترکیب رنگ صورتی

ست لباس صورتی و آبی

آبی یکی از بهترین ترکیباتیه که میتونه با صورتی ایجاد بشه

. و تمامی طیف آبی و صورتی رو اگه در کنار هم ست کنید،

باز هم ترکیب قشنگی به و جود میاد.

هر چی این رنگ ها ملایم تر و روشن تر باشه

احساس لطیف تری رو ایجاد می کنه. ولی اگه جایی نیاز هست

که شما خاص تر به نظر بیاید و پر انرژی باشید، بهتره از رنگ های صورتی پر رنگ و آبی پر رنگ استفاده کنید.

صورتی و آبی کمرنگ

صورتی و آبی کمرنگ

صورتی و آبی

صورتی و آبی

صورتی و آبی

صورتی و آبی

صورتی و آبی پر رنگ

صورتی و آبی پر رنگ

ست لباس صورتی و خاکستری

صورتی و خاکستری هم جزء ترکیباتیه که به چشم همه زیبا میاد.

حتما تا الان از این ترکیب استفاده کردین و ازش لذت بردید.

خاکستری چون رنگ خنثی هست،

صورتی یکی از بهترین گزینه هاییه که می تونه با اون ترکیب بشه

و به خاکستری انرژی و شادابی بده. این ترکیب با این که صورتی دارای احساس شادی هست

در کتار خاکستری به تعادل رسیده و ست مناسبیه برای هر مجلس.

صورتی و طوسی

صورتی و طوسی

صورتی

صورتی

ترکیب رنگ صورتی

ترکیب رنگ صورتی

ترکیب رنگ صورتی

ترکیب رنگ صورتی

ترکیب صورتی و سبز

به علت این که هر دو رنگ صورتی و سبز رنگ های شاد و پر انرژی هستند، ترکیب و ست این دو رنگ با هم نیز ترکیب شادی رو به وجود میاره.

هر چی رنگ سبز به رنگ زرد که در ترکیب رنگ سبز وجود داره، نزدیک تر باشه و هر چی صورتی پر رنگ تر باشه،

ترکیب این ها با هم ترکیب شاد و جوون تری ایجاد میکنه. توضیح در رابطه با رنگ ها رو می تونید در مطلب رنگ هایی که در ترکیب لباس به ما کمک می کند

مطالعه بفرمایید.

صورتی و سبز

صورتی و سبز

صورتی و سبز

صورتی و سبز

 

صورتی و سبز

صورتی و سبز

صورتی و سبز

صورتی و سبز

ترکیب رنگ صورتی و سفید

این ترکیب هم اگه صورتی کم رنگ باشه ترکیب ملایم و خانومانه ای رو به وجود میاره.

این ترکیب می تونه سفید مطلق و صورتی پر رنگ باشه و یا رنگ کرم ملایم و گلبهی. در هر صورت این ترکیبات ست جذابی رو ایجاد می کنند.

صورتی و سفید

صورتی و سفید

گلبهی و سفید

گلبهی و سفید

ست لباس صورتی و مشکی

رنگ مشکی میتونه زمینه ی خیلی مناسبی باشه برای این که صورتی دقیقا همونجوری که هست

به چشم بیاد و جلوه ی بیشتری بکنه. این به خاطر خاصیت رنگ مشکیه و مهم نیست که صورتی پر رنگ یا کمرنگ باشه،

اگه در زمینه ی مشکی قرار بگیره خودش رو خیلی خوب نشون میده.

صورتی و مشکی

صورتی و مشکی

صورتی و مشکی

صورتی و مشکی

♥ نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1396 ساعت 11:30 توسط سارا :

اسمتو بنويس ببين چه جمله اي ميشه

A: نعمت خدا
B: عشقِ همه
C: معصوم
D: با استعداد
E: خوب اما شکننده
F: احساسي براي ديگران
G: منطقي
H: آرام
I: مودب
J: لذت بردني از زندگي
K: قابل عاشق شدن
L: با مزه
M: عالي
N: مغرور
O: ورزشکار
P: خنده رو
Q: باحال
R: غيرقابل پيش بيني
s; با احساس
T: خالص و حقيقي
U: سودمند و باهوش
V: عصباني
W: بيخيال
X: نابغه
Y: لذت بردني
Z: خوش مشرب

 

♥ نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1396 ساعت 17:17 توسط سارا :
بازم دخترونه!!!!

ما دخترا آروم و تدریجی دل می بندیم
اما یکباره
تمام و کمال
دل می کنیم
نه اینکه جدایی برایمان درد ندارد
دارد - خیلی هم درد دارد
اما ما از بدو تولد با درد آشناییم
♥ نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1396 ساعت 16:37 توسط سارا :
من همینم


 

 

مَن هَمینَم


نَه {چشمآטּ آبــﮯ} دارَم

نه {کفشهآﮮ پآشنِه بُلنَد}

هَمیشِه  {کتآنـــ ــﮯ} مـﮯ پوشَم

روی {چَمَن هآ} غَلت میزَنَم

{عِشوه ریختَن} رآ خوب یادَم نَداده اَند

وَقتـﮯ اَز کِنارَم رَد میشوﮮ

بوﮮ {اُدکُلنَم} مَستت نمیکُند

نگرآטּ پآک شدטּ {رُژ لَب} و {ریملَم} نیستَم

{لآک نآخن} هآیم اَز {هزآر مترﮮ} داد نمیزَند

گآهـﮯ اَز فَرط غُصّه {بلنَد} دآد میزَنم

{خدآیَم} رآ بآ {تَمآم دُنیآ} عَوض نمیکُنم

و {بَعضـﮯ} آدم هآﮮ اَطرافَم 

رآ هَم بآ {تَمآم دُنیآ} عَوض نمیکُنم

شَبهآ پآیه پَرسه زَدن دَر {خیآبآטּ} و {مهمآنـﮯ} نیستَم

بَلد نیستَم تآ صُبح پآﮮ {گوشـﮯ} پِچ پِچ کُنم

وَ بگویَم {دوستَت دآرَم} وقتـﮯ حتـﮯ

به تِعدآد حروف دوستَت دآرَم هَم ، {دوستَت ندآرَم}

وَلـﮯ اَگر بگویَم دوستَت دآرَم ،

دوست دآشتَنم {حَد ومَرزﮮ} ندآرَد

مَن {خآلِصآنه} هَمینَم...!...

http://s3.picofile.com/file/7914504187/239042692691014003lwSm2DBMc.jpg


برچسبـهـ ـا : دختر ساده
♥ نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1396 ساعت 16:30 توسط سارا :
اموزش درست کردن مو


آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com

 

آموزش درست کردن مو به روش های مختلف**banktalar.com


✘ادامهـ مطلبـ✘

♥ نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1396 ساعت 18:0 توسط سارا :
دوتا متن دخملونه فوق العاده خوشگل

                                   

                                         ..Image result for ‫دخملونه صورتی‬‎

مَن هَمینَم…نَه چشمآטּ آبــﮯ دارَم…نه کفشهآﮮ پآشنِه بُلنَد

هَمیشِه کَتآنـﮯ مـﮯ پوشَم عِشوه ریختَن رآ خوب یادَم نَداده اَند…

وَقتـﮯ اَز کِنارَم رَد میشوﮮ ، بوﮮ اُدکُلنَم مَستت نمیکُند… .

نگرآטּ پآک شدטּ رُژ لَب و ریملَم نیستَم …

لآک نآخن هآیم اَز هزآر مترﮮ داد نمیزَند.

گآهـﮯ اَز فَرط غُصّه بلنَد دآد میزَنم

خدآیَم رآ بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم…….

و بَعضـﮯ آدم هآﮮ اَطرافَم رآ هَم بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم

بَلد نیستَم تآ صُبح پآﮮ گوشـﮯ پِچ پِچ کُنم

” من ” اَگر بگویَم دوستَت دآرَم……. 

دوست دآشتَنم حَد ومَرزﮮ ندآرَد



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Image result for ‫دخملونه صورتی‬‎

من دخترم....

اماروتختم باربی نچیدم....

همیشه لباس صورتی بایه عکس دخترنمپوشم....

کفش پاشنه بلندم دم درخونمون ردیف نی...

عاشق رنگ صورتی و رژلب قرمزم نیسم...

همیشه آهنگای شیش وهش گوش نمدم...

بازی باربی هم روکامپیوترم نصب نی...

عشق دامن کوتاه ورمان عاشقونه ندارم...

جلوی موهامورنگ موقت نمزنم واسه جلب توجه....

چشم توهم چشمیم ندارم ببینم دوستام واس ولنتاین چی خریدن...

من دختریم ک اتاقم پخش وپلاس...

دوس دارم دس کنم توجیبم وآهنگ متال گوش کنم...

ازاتاقم صداآهنگ راک میاد...

عاشق رنگ سیاهم ک توسیاهی گم باشم....

تنهاباآهنگم.....

به موقش بادوستام شوخی میکنم....

بااینکه ب کسی روندادم ولی باحالترین بچه کلاس شدم....

من باغرورعصبیم وعشق آتیش فروردینم...

ازیه رژلب رنگ پوست خوشم میادو

تریپ ساده باکتونی آل استار...

شایداولین دختری ک call of dutyبازی کرده...

اولین کسی ک نمخواددماغشوعمل کنه...

به پسراچشمک ازراه دورنمزنه ک نگاش کنن...

حقشومیگیره....

صاف راه میره اماشایدمخوادگریه کنه خجالت مکشه...

من همچین دختریم....

حالافک نکنین مث شیطون پرستام یاروانیم...

فقط  یکم خشنم....

امایکم احساسم چاشنیش داره....

ولی اینجوریم ک گفم...

Im a girl             

♥ نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1396 ساعت 17:31 توسط سارا :
اگر خدا دخـــتـــر را نمی‌ آفرید ...!

[عکس: 658252hruiw9le1l.jpg]
 


تمام عروسک های دنیا؛
یتیم می ماندند؛
اگر خدا دخـــتـــر را نمی‌ آفرید ...!
♥ نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1396 ساعت 17:29 توسط سارا :
دختر یعنی

دختر یعنــــــــــــــــی فرشتـه… مراقبش باشید!!!

دختر یعنــــــــــــــــی همونجا وایسا میام دنبالت… دیر وقته!

دختر یعنــــــــــــــــی حوا برای کسی که آدمه!!

دختر یعنــــــــــــــــی بهونه گیری های مدام.. از سر دلتنگی!!

دختر یعنــــــــــــــــی دکمه دکمه ی آستین پیرهن آقاشو براش ببنده!!

دختر یعنــــــــــــــــی ترس از آمپول!!

دختر یعنــــــــــــــــی عصای دست مادر!!

دختر یعنــــــــــــــــی دو ساعت کلنجار رفتن

با مقنعه تا صاف رو سر بمونه!!

دختر یعنــــــــــــــــی وقتی حالش گرفته

س آقاش بشینه موهاشو ببافه!!

دختر یعنــــــــــــــــی کله ی اونایی رو که خودشونا برای آقاش شیرین میکنن

بکنه!!

دختر یعنــــــــــــــــی چایی ریختن برای باباش

وقتی خسته از سر کار میاد !!

دختر یعنــــــــــــــــی دنیای صورتی!!

دختر یعنــــــــــــــــی وارث زیبایی خدا!!

دختر یعنــــــــــــــــی یادش نره روز تولد!!

منکه گفته بودم لکه نیست ” زخـــــــــــــم ” است!!


برچسبـهـ ـا : *دختر یعنی*
♥ نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1396 ساعت 17:6 توسط سارا :
دختـــــرم

[تصویر:  lKPKr.jpg]
دختـــــرم
،
تــــاج سرم
من و تــــو
هر دو ز یکـــــ
آغازیــــم
تو همان
مـــــادر
فرداهایـــی
من همان دخـــــتر
دیــــروزینم
نقشه
ی کهـــنه ی دیروزی مــن
نقش
فـــردای
تو نیستــــــ
خوبــــ مـــیدانم من
با همیــــن
چشم
 
نباید به جهانــتــــــ نگریستـــــ
کــــاش میدانستـــــــی
مادرتـــــــ با همه

هم نســــلانش
 
بذرهـــــای بدوی میپاشید
تا تو با آن پسر همســایه
هر دو

یکســـــان
و برابر باشید
تا اگر
ســاده
سلامش کردی
کس نگوید که عجـبــــــ
عاشـــق بود
!

برسی تا به
نهــــایتـــــ
تا بدان
قلــــــه ی اوج
که تـــو را

لایــــق
بود
 
منع تصویر نگـــــردی هرگز
نه به سبک و مدل
ترسیمتـــــــ
نه خدا ناکرده
 
سر
اعلامیــــه
ی ترحیمتــــــ
!

آرزویم
اینستـــــــ
 
که در آییـــنه ی فردایی تو
نه تو
حـــــوا
باشی
و نه شویتــــ
آدم
همه
انســـــان
باشـــیم
 
و من آن
مادر دیـــــروزی
نه
 
که همان
دخــــتر امروز
شوم
 
و بر این
فاصــــــله ها
با قدمهـــــای تو

پیـــــروز
شوم


برچسبـهـ ـا : دختـــــرم
♥ نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1396 ساعت 11:58 توسط سارا :
مَن از نَســــل لِـــــیلی ام...

[تصویر:  1z5540p.png]
مَن از نَســــل لِـــــیلی ام...
مَن از جِنـــس شــــیرینَم...
مَن دُخــــــترم...
با تمام حساســـیت های دُخترانه ام...
با تَلنگری بارانـــی میشوم...
با جُـــــمله ای رام میشوم...
با کَلـــمه ای عــــــاشق میشوم...
با پُــــــشت کردنی ویــــــران میشوم...
به راحَتی وابَــــــسته میشوم...
با پیــــــروزی به اُوج میرسم...
هنوز هم با عروسَـــــــکهایم حَرف میزنَم...
هنوزم هَم برایِشان لـــالـــایی میخوانَم...
من دُخـــــترم...
پُر از راز...
هرگز مرا نَخواهی دانِــــست...
هرگز سَرچِشــمه اَشکــــــهایم را نمی یابی...
هرگز مرا نِمیفَــــهمی...
مَگر از نَـــــــسلم باشی...
مَگر از جِنــــسم باشی...
*ــــــــــــــــــــقاصدک خیـــــســــــــــــــــــــ*


برچسبـهـ ـا : مَن از نَســــل لِـــــیلی ام
♥ نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1396 ساعت 11:51 توسط سارا :
" به مردی که زبانِ سکوت زن را بفهمد ، باید گفت خدا قوت "

  دستش را بگیر ...

 

 

  با عشق نوازشش کن

 

 

  دعوتش کن به یک رقص

 

 

  بگذار با قدمهاییکه به سویِ تو می‌‌آید

 

 

  از خودش دور شود .

 

 

  شاید نمی‌‌دانی

 

 

  آغوش یک مرد

 

 

    گاهی

 

 

  دنیایِ زنیرا خراب می‌‌کند !

 

 

  گاهی، آباد

 

 

  ... دستش را بگیر

 

 

  نوازشش کن

 

 

  دعوتش کن به یک رقص

 

 

  حواست باشد

 

 

  دنیای یک زن هیچ وقت خبرت نمی‌‌کند

 

 

   " به مردی که زبانِ سکوت زن را بفهمد ، باید گفت خدا قوت "




براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

♥ نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1396 ساعت 11:47 توسط سارا :
دخترم دیگهــــــــ

 

دخـتــَــر کـه بــاشی

میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه


دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه


دنیــآ آغــوش گــَرم پـــِدرتـه


دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی


کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و



دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی


دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه


هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی


چه بـاشه چـه نبــاشه


قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته ...

♥ نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1396 ساعت 19:6 توسط سارا :
تقدیم به تویی ک ندارمت...

تقدیم به تویی که ندارمت ...

میان تمام نداشتن ها دوستت دارم...

شانس دیدنت را هر روز ندارم...

ولی دوستت دارم ...

وقتی دلم هوایت را میکند حق شنیدن صدایت را ندارم ...

ولی دوستت دارم...

وقت هایی که روحم درد دارد و میشکند شانه هایت را برای گریستن کم دارم...

ولی دوستت دارم...

وقت دلتنگی هایم، آغوشت را برای آرام شدن ندارم ...

 ولی دوستت دارم ...

آری همه وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم ...

دوستت دارم...

♥ نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1396 ساعت 19:3 توسط سارا :
یلدا غم

گیرم که یلدا هم بیاید..

شبی هم به دراز بکشد...

برفی هم ببارد ...

سفره ای هم چیده شود ...

اناری هم باشد ...

و دیوان حافظی هم .....

چه یلدایی؟

چه برفی؟

چه فالی؟

بی تو اینجا هم شب یلداست...

همه شب سرد است...

همه شب فال مرا میگیرد یاد آشفته تو !...

♥ نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1396 ساعت 19:2 توسط سارا :
دختـــــــــــــــرم دیگـــه ...

دختـــــــــــرم دیگــــه...

گاهی دلم به اندازه ی تمام  دنیا میگیرد.

گاهی اشك میریــزم .... گـاهـی صـدای

قهقهـه ام تمام شهـر را پـُـــــــــر میكُنـد.

گاهی آرامَـم .... حرفی نمی زنـــــم...

و بالشم را به تمام  شانه هــــــای سردُ

بی احساس دیگَر تَرجیح می دَهَم

دختـــــــــــرم دیگـــــه...

گاهی از درد به خود میپیچم اما...

نمیگذارم كسی بفهمد كـه

از چه به اندامم آرام... پیچُ تاب می دهم ... 

بگذار فكر كنند خوبم ... تقصیر خودم است... 

این دروغ را زیاد به اطرافیانم گفته ام ..."من خوبـم "

دختــــــــــرم دیگــــــه ...

گاهی لجبازو شرورم  ... گاهی مهـربان و دلسوز ...

گاهی هم مثل امشب  حال خـود را نمیفهمـــــم...

امــــــا...


خــــــــــوبــَـم ...خــــوب ... خــــــوب ...

♥ نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1396 ساعت 18:47 توسط سارا :
اموزش ساخت دستبند


 

برترین ها: آموزش ساخت دستبند هایی شیک و برازنده خانم های ایرانی باز طرز ساخت کامل و مصور بدون نیاز به تجهیزات خیلی خاص!

ساخت دستبند های دخترانه در منزل
,ساخت دستبند های دخترانه در منزل دستبند,دستبند با گره قابل تنظیم,اخبار اجتماعی، صفحه اجتماعی


وسایل لازم:

  • چند سانتیمتر زنجیره سنگی
  • یک جفت حلقه برنجی
  • چند سانتیمتر نخ قلاب بافی رنگی
  • سیم چین
  • دم باریک
  • قیچی
  • فندک
,ساخت دستبند های دخترانه در منزل دستبند,دستبند با گره قابل تنظیم,اخبار اجتماعی، صفحه اجتماعی

روش ساخت:

 

,ساخت دستبند های دخترانه در منزل دستبند,دستبند با گره قابل تنظیم,اخبار اجتماعی، صفحه اجتماعی

با بریدن زنجیره سنگی به اندازه دلخواه شروع کنید.

آخرین سنگ را داخل یکی از حلقه ها بگذارید و با استفاده از دم باریک دندانه های حلقه را به سنگ محکم کنید.

برای سمت دیگر هم همین کار را بکنید.

,ساخت دستبند های دخترانه در منزل دستبند,دستبند با گره قابل تنظیم,اخبار اجتماعی، صفحه اجتماعی

ده سانتیمتر از نخ قلاب بافی را ببرید و آن را از یک حلقه رد کنید.

,ساخت دستبند های دخترانه در منزل دستبند,دستبند با گره قابل تنظیم,اخبار اجتماعی، صفحه اجتماعی

سپس پنج سانت از آن را روی خودش تا کنید و دوباره یک زیگزاگ درست کنید.

دو و نیم سانت از نوک پایینی را روی نخ های موازی تا کنید.

,ساخت دستبند های دخترانه در منزل دستبند,دستبند با گره قابل تنظیم,اخبار اجتماعی، صفحه اجتماعی

 

نخ را سه بار بپیچید. نوک نخ را از درون حلقه رد کنید.

,ساخت دستبند های دخترانه در منزل دستبند,دستبند با گره قابل تنظیم,اخبار اجتماعی، صفحه اجتماعی

آن را بکشید تا گره اش محکم شود. حالا گره متحرک را امتحان کنید و آن را به ست پایه زنجیر بکشید.

نخ های اضافه را ببرید و نوک نخ را با فندک بسوزانید. همین مراحل را برای طرف دیگر هم اجرا کنید.

,ساخت دستبند های دخترانه در منزل دستبند,دستبند با گره قابل تنظیم,اخبار اجتماعی، صفحه اجتماعی


,ساخت دستبند های دخترانه در منزل دستبند,دستبند با گره قابل تنظیم,اخبار اجتماعی، صفحه اجتماعی
 

♥ نوشته شده در شنبه 17 تير 1396 ساعت 16:4 توسط سارا :
کفش دخترانه

کفش های دخترانه تابستانی 2013, کفش های دخترانه تابستانی

 

 

 

 2015

 

 

 

کفش های دخترانه تابستانی 2013, کفش های دخترانه تابستانی

 2015

 

 

 

کفش های دخترانه تابستانی 2013, کفش های دخترانه تابستانی

 2015

 

 

 

کفش های دخترانه تابستانی 2013, کفش های دخترانه تابستانی

 2015

 

 

 

کفش های دخترانه تابستانی 2013, کفش های دخترانه تابستانی

 تابستانی 2013

 

 

 

کفش های دخترانه تابستانی 2013, کفش های دخترانه تابستانی

 دخترانه تابستانی 2013

 

 

 

کفش های دخترانه تابستانی 2013, کفش های دخترانه تابستانی

 

 

 

 

 دخترانه ۲۰۱۴

 

 

 

جدیدترین مدل کفش های پاشنه بلند دخترانه 2014

 دخترانه ۲۰۱۴

 

 

 

 

 دخترانه ۲۰۱۴

 

 

 

جدیدترین مدل کفش های پاشنه بلند دخترانه 2014

 دخترانه ۲۰۱۴

 

 

 

 

  دخترانه ۲۰۱۴

 

 

 

مدل های جدید کفش پاشنه بلند دخترانه 2014

 دخترانه ۲۰۱۴

♥ نوشته شده در شنبه 17 تير 1396 ساعت 15:56 توسط سارا :
لاک حرارتی ویونا

لاک حرارتی ویونا
می تواند بهترین و مناسب ترین مانیکور برای ناخن های شما جوانان و شیک پوشان امروزی باشد شاید بیشتر شما هنوز با این محصول تازه به بازار وارد شده آشنا نباشید اما بعد از شناخت حتما از طرافداران پر و پا قرص آن خواهید بود همانطور که از اسم آن هم میتوان به ویژگی منحصر به فرد این لاک در مقایسه با دیگر لاک ها پی برد حساس بودن آن به حرارت یعنی سردی و گرمی می باشد یعنی رنگ لاک ناخن شما در گرما تغییر رنگ داده و از رنگ قبلی به یک رنگ جدید تغییر حالت میدهد .
لاک حرارتی صورتی
لاک حرارتی

 

 

 

لاک ناخن حرارتی لاکی متفاوت با دیگر لاک ها موجود در بازار است و رنگ این لاک حرارتی با تغییر دما رنگ تغییر پیدا میکند و کافی است که شما دست خود را با آب سرد بشویید و یا یک لیوان چایی داغ را در دستتان بگیرید تا این تغییر رنگ را مشاهده کنید.
لاک حرارتی آبی

 

 

لاک حرارتی آبی

 

لاک حرارتی ویونا Viona اورجینال

محصولی جدد و شگفت انگیز برای آنهایی که دوست دارند متفاوت باشند. 

این لاک فوق العاده شگفت انگیز با تغییر دما رنگ عوض میکنید. 

با استفاده این لاک فوق العاده زیبا همه را شگفت زده کنید.

لاک حرارتی سبز

 

 

 

لاک حرارتی سبز

 

لاک حرارتی ویونا در اثر تغییر درجه حرارت بدن تغییر رنگ می دهد.لاک حرارتی حساس به دماست و با افزایش و کاهش دما،رنگ آن تغییر می کند.زمانی که از لاک حرارتی استفاده کرده اید در دست داشتن لیوان آب سرد و یا چای و قهوه داغ، تغییر رنگ را بر روی ناخن شما ایجاد خواهد کرد به طوری که همه اطرافیان را شگفت زده می کند ،این ویژگی منحصر به فرد لاک حرارتی ویونا نسبت به سایر لاک های معمولی است.بسیاری از بانوان شیک پوش و خوش تیپ به زیبایی ناخن هایشان اهمیت زیادی می دهند،تنوع رنگ ها در لاک نیز حائز اهمیت است  اما با خرید لاک حرارتی ویونا دیگر نیازی به ایجاد تنوع نیست و شما می توانید تنوع رنگ ها را تنها با خرید یک عدد لاک حرارتی ویونا ایجاد کنید.لاک حرارتی جهت تغییر رنگ استفاده می گردد و با تغییر رنگ خود جلوه و زیبایی دستان شما را چندین برابر می کند.با توجه به ویژگی شما می توانید ناخن های های لایت دو رنگ داشته باشید.

لاک حرارتی زرشکی

 

 

 

لاک حرارتی زرشکی

 

لاک ناخن حرارتی به این گونه است که تغییر پیدا کردن حرارت دما باعث میشود که رنگ لاک شما نیز به صورت زیبایی تغییر پیدا بکند.برای اینکار کافی است که شما یک لیوان چایی داغ را هنگامی که از لاک ناخن حرارتی استفاده کرده اید در دست بگیرد و تغییر رنگ این لاک حرارتی را مشاهده کنید و همچنین دوستان خود را با این تغییر رنگ لاک شگفت زده بکنید.همچنین شما میتوانید دستان خود را زیر آب سرد بگیرید تا لاک شما رنگ جدیدی به خود بگیرد.لاک ناخن حرارتی جادویی دستی با بهترین کیفیت از فروشگاه جفت ۶ برای شما قرار داده شده است ، شما میتوانید اولین نفری باشید که از این محصول استفاده می کنید و دوستان خود را شگفت زده بکنید .

 

لاک حرارتی یاسی

 

 

 

 

لاک حرارای یاسی

 

 

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 13:54 توسط سارا :

لاک های ژله ای

شاید موقع خرید لاک، این لاک های جدید و البته گران قیمت را

به شما پیشنهاد داده باشند. لاک هایی که کاملا شکل ناخن را می گیرد و استقامت زیادی دارد

اما این لاک ها بیشتر در آرایشگاه ها و و بعد از کاشت ناخن استفاده می شود و زیر دستگاه UV آن را خشک می کنند.

این لاک به راحتی پاک نمی شود و برای پاک کردنش، آستون صددرصد خالص لازم است.

البته انواعی از آن ها هم در بازار عرضه شده که می توانید در خانه استفاده کنید.

نوعی از این لاک ها، لاک ژله ای مات است که این محصول آرایشی

به شما این امکان را می دهد که با صرف کمترین زمان و هزینه به یک آرایشگر حرفه ای تبدیل شوید.
 

انواع لاک


نحوه استفاده از لاک ژله ای مات

برای استفاده از این نوع لاک ژله ای، ابتدا اگر از لاک قبلی، روی ناخن شما آثاری مانده است، با استفاده از آستون آن را کاملا پاک کنید. دست های خود را با آب گرم و صابون بشویید و منتظر شوید کاملا خشک شود.

ناخن ژله ای را روی ناخن خود قرار دهید و با استفاده از سشوار آن را گرم کنید. مشاهده می کنید که بدون نیاز به چسب ناخن، کاملا چسبیده است و رنگ مات خود را نشان می دهد. برای طراحی روی ناخن، بسته به سلیقه خود می توانید از لاک مخملی، اکلیل فرنچ، ست طراحی مانیکور یا لاک ترک ناخن و... استفاده کنید و مدل های جذابی را ایجاد کنید.

انواع لاک

 



لاک های روکش

شاید لاکی خریده باشید که روی آن نوشته شده باشد

«Base Coat». این لاک ها در اصل محافظت کننده ناخن است نه لاک.

انواع باکیفیت آن ها پروتئین، ویتامین E و کلسیم دارد و از شکستن ناخن

و پوسته پوسته شدن آن جلوگیری می کند. این لاک را ابتدا روی ناخن می زنند

و بعد روی آن لاک زده می شودم البته می توان تنها از آن هم استفاده کرد ولی فقط برق کمی به ناخن می دهد

و از آن محافظت می کند.

انواع لاک

 



لاک شنی

لاک های شنی همانند لاک های مخملی رنگ های متنوعی

در بازار دارد و نحوه استفاده از آنها نیز مانند لاک های مخملی است.

انواع لاک

 



لاک های ترک

اگر دوست ندارید لاک ناخن تان ساده باشد

و فرصت رفتن به آرایشگاه یا پول آن را ندارید، می توانید از این لاک ها استفاده کنید.

با استفاده از لاک ترک ناخن، می توانید طرح های زیبایی در کمترین زمان بر روی ناخن های خود بزنید.

انواع لاک


* نحوه استفاده از لاک های ترک

اول باید یک لاک ساده روی ناخن بزنید و صبر کنید تا خشک شود.

سپس لاک ترک را روی آن بزنید. خواهید دید که لاک ترک ترک شده و طرحی روی ناخن تان می افتد.

مدت زمان بیشتری طول می کشد تا ایان لاک خشک شود

و به شما پیشنهاد می کنیم آن را مدام استفاده نکنید: چون ممکن است به ناخن ها شما آسیب بزند.



لاک های آکریلیکی

این لاک های براق بسیار متداول است و قیمت شان مقرون به صرفه است

و همه رنگی دارد. لاک های آکریلیکی دو گروه است؛

یک دسته فقط برای روی لاک و به عنوان براق کننده و دسته دیگر به عنوان لاک مستقل استفاده می شود

و موقع خرید باید به این نکته دقت کنید. این لاک ها خیلی راحت خشک می شوند و ماندگاری خوبی دارد.

انواع لاک

 



لاک مخملی

یکی از مدل های مانیکور است و می توان گفت عجیب ترین شان

لاک های پرزدار و مخملی است. این لاک ها رنگ های بسیار شاد و متنوع دارد و استفاده از آن ها بسیار آسان است.

انواع لاک


* نحوه استفاده از لاک مخملی

ابتدا لاک معمولی که بهتر است همرنگ لاک مخملی باشد را می زنید،

اگر از دو لایه لاک استفاده کنید کارتان تمیزتر می شود.

تا زمانی که لاک خشک نشده، فرصت دارید پودر مخملی یا پرزها را روی لاک های خیس بریزید

و با یک قلم موی نرم کناره های ناخن را تمیز کنید و با کمک ابزار فرنچ آن ها را روی ناخن محکم کنید.



لاک های غیرسمی کودکان

خیلی از دختربچه ها عاشق ناخن های رنگی هستند اما خوردن ناخن و به دهان بردن دست ها

هم در میان آن ها شایع است. این موضوع باعث نگرانی خیلی از مادرها می شود

اما به تازگی لاک هایی غیرسمی (non toxic) تولید شده که پایه آبی دارد. مواد این لاک ها آب،

اکریلیک و رنگ های غیرسمی است. این لاک ها به راحتی با آب پاک می شود

و اگر روی لباس بچه هم بریزد، می توانید با یک شست و شوی ساده آن را تمیز کنید. تنوع رنگ شان بسیار وسیع است

و اکثرا براق است.

انواع لاک

 



لاک های نئونی

لاک های نئونی به شما کمک می کند تا ناخن های تان در تاریکی بدرخشد.

رنگ این لاک ها مانند ماژیک های هایلایت است و خیلی سریع خشک می شود و با توجه به مارک انتخابی، ماندگاری دارد

اما نسبت به جنس های دیگر ماندگاری شان کمتر است. لاک ناخن نئون بسیار براق و درخشنده است و

جذابیت آن ها در شب چندین برابر می شود.

انواع لاک


نحوه استفاده از لاک های نئونی

برای اینکه یک لاک نئونی به زیبایی خود را نشان دهد نیاز به کمی مهارت دارد.

اگر چنین لاک هایی را مستقیما روی ناخن تان بزنید،

آن درخشندگی و شفافیتی که در ذهن داشتید، پدیدار نخواهدشد.

ابتدا روی هر ناخن تان دو لایه لاک ناخن سفید بزنید و اجازه دهید تا خشک شود. سپس روی لایه سفیدرنگ،

یک لایه از لاک نئون خودتان را بزنید و به مدت زمان مورد نیاز صبر کنید تا لاک تان خشک شود.



لاک مغناطیسی

لاک های مغناطیسی از آن دسته لاک هایی است که مدتی است فروشگاه ها و لوازم آرایشی ها را پر کرده است.

خوب حالا برای خیلی از ما سوال شده از این لاک حاوی براده آهن چطوری برای ناخن هایمان استفاده کنیم؟

انواع لاک


* نحوه استفاده از لاک مغناطیسی

اول لاک را روی ناخن ها زده سپس قبل از اینکه خشک شود با استفاده از آهن ربایی که همراه لاک خریده اید

روی ناخن طرح هایی رو ایجاد کنید. آهن رباها طرح های متفاوتی دارد و ممکن است به شکل ستاره، مورب و... باشد.

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 13:42 توسط سارا :
دختر بابا


دختر:بابا؟
بابا:جونه بابا؟
دختر:چلا تو دالی قاقالی لی دلست مو************ی؟
بابا:مگه تو فضولی!؟تو فقط بخور
دختر:اِاِاِ!!بابا بوگووو؟؟
بابا :خب مامانی مریض شده باید استراحت کنه
دختر:هر کسی که ملیض میشه دیگه نمیتونه قاقالی لی دلست تونه؟
بابا:آره دیگه..فقط باید استراحت کنه
دختر:بابایی؟
بابا:جونه بابایی؟
دختر:تو مامان و بیشتر دوست دالی یا منو؟
بابا:سوالای سخت میپرسی هاااا
دختر:بوگوودیه بابایی
بابا:مامانی رو!!
دختر:پس من شی؟
بابا:ای جانم...توروهم دوست دارم ولی مامانتو بیشتر دوست دارم
دختر:چلا؟؟
بابا:خب عشقمه دیگه
دختر:بابایی؟
بابا:جونه بابایی؟
دختر:منم مامانی رو بیشتر از تو دوست دالم
بابا:ای شیطون!
دختر:اِ خب قاقالیای مامانی از مال تو خومشزه تله
بابا:باشه تسلیم....مامانی رو از من بیشتر دوست داشته باش
حالا بپر تو بغل بابا خستگیش در بره
دختر:آخ جون_دوست دالم بابایی
بابا:چیشد؟؟؟تو که گفتی مامانو دوست داری
دختر:آآآآله....ولی مامان که الان اینجا نیشت بهش نگیاااا!!
بابا:باشه...تو هم دختره مامانتی دیگه فقط بلدی دلبری کنی...
♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 13:1 توسط سارا :
دختر یعنی عشق بابا و مامان

از قدیم گفته اند که دختر رحمت خانه است به همین دلیل است که بسیاری از افراد دوست دارند

حتما یک فرزند دختر داشته باشند. در مورد دختر معانی مختلف و زیادی عنوان کرده اند که آسمونی

در این مقاله یک متن زیبا در مورد دختر و همچنین عکس نوشته های بسیار زیبا در مورد دختر را برای

شما عزیزان منتشر می کند.

girl dad mom love5 دختر یعنی عشق بابا و مامان

دختر یعنی تمامِ لحظه‌های خوبِ لبخندهای خدا از تَهِ دل.

از ابتدای ریشه زدنِ ریشه‌های زندگی در خاکِ وجودِ تک تکِ انسان‌ها.

دختر یعنی کاشتنِ هر روز یک درخت و کمک به سبزتر کردنِ صمیمیتِ انسان‌ها.

تو تنها کسی هستی که روزی خدا پنجره اتاقش را باز کرد و پروازت داد روی زمین.

در مسیر راه کم کم بال‌هایت از بین رفت. شکلِ زیبایی گرفتی.

تو شدی تنها کسی که وقتی روی زمین راه می‌رود، بارانِ نعمت‌های خدا از بازترین پنجره‌ها، زمین را رنگا رنگ می‌کند.

تو با یک سفینه پُر از ابرهای باران زا و آرزوآور آمدی.

آمدی تا بگویی قشنگ‌ترین لحظه‌ها را می‌شود در کنار تو سپری کرد. فقط کافی هست قدر تو بدانیم.

girl dad mom love3 دختر یعنی عشق بابا و مامان

اصلاً اگه تو نبودی، دوردانه بودن هم معنایی نداشت. عزیزِ خانه بودن، رنگی نداشت. بانوی خانه شدی…

تو انتظارِ خوش آب و رنگِ مادری هستی،

که چشم‌هایش به راهِ آمدنت دوخته است تا به یک همزبانِ همیشگی برسد. به یکی که وجودش امنیت ساز هست

… هم برای حالا و هم برای وقتی که قراره است مادر شود. پس مبارکه…

تو بازکننده ابروهای گره خورده پدری هستی،

که هنوز بارِ توی دستهایش را روی زمین نگذاشته، روی شونه‌هایش یک جای خالی دارد

که می‌تواند برای تو محکم و همیشگی باشه تا بتونی بهش تکیه کنی و بِبالی. بخاطرِ بودنش، بخاطرِ بودنِ خودت…

بذار رو راست بگم، خیلی خوشحالم که هستی، که خدا اجازه داده باشی، که سر و کله تو، توی زندگی ما پیدا شد…

البته یهویی…

girl dad mom love6 دختر یعنی عشق بابا و مامانمی‌دانی؟… تو نقطه اتصالِ یک عشقِ سالمی که می‌توانی در بعدازظهر یک روزِ برفی پایش را روی زمین بگذارد

و سردی‌ها را از بین ببرد. سیاهی‌ها را از بین ببرد… زشتی‌ها رو نابود کند… پس خوب آمدی…

کسی که پایه‌های یک آشیانه محکم است از همان ابتدا تا هر وقتی که صبح از خواب بیدار میشه

و بتونه چشماشو باز کنه. آورنده لبخند به روی لب‌ها و پاشیدنِ طعمِ لبخندهایی از جنسِ رنگین کمونی هست.

خوش رنگ… دختری…

دختر یعنی تمامِ لحظه‌های خوبِ لبخندهای خدا از تَهِ دل.

از ابتدای ریشه زدنِ ریشه‌های زندگی در خاکِ وجودِ تک تکِ انسان‌ها.

دختر یعنی کاشتنِ هر روز یک درخت و کمک به سبزتر کردنِ صمیمیتِ انسان‌ها.

یعنی پیچیدنِ بویِ گل‌های یاس درونِ باغچه زندگی.

girl dad mom love4 دختر یعنی عشق بابا و مامان

دختری که با وقار و غرورِش همه را به وجد می‌آورد.

کسی که با حجابش تمامِ پل‌های متانت را یکی یکی آجر چینی می‌کند و همه را به تحسین وا می‌دارد.

تو بانوی دُردانه‌ هستی، خواهرِ برادری غریب که به داشتنت هر لحظه و هر کجا می‌بالد.

الگویی مثال زدنی که پشتِ برادرش است.

پشتم باش…کسی که فاصله‌ها هم نتواند پیر و ناتواش کند، تا عزیزانش را از یاد ببرد.

همان دخترِ شیرین و مهربونی باش که سختی‌ها رو به تنهایی در آغوش می‌گیرد تا نخواهد کسی آب توی دلش تکان بخورد.

بلند شو دُردانه خانه ما… عزیزکرده پدر… نورِ چشمِ مادر… بلند شو که امروز روزِ توست…

girl dad mom love1 دختر یعنی عشق بابا و ماماندختر یعنی
.
.
.

2 سالگی نفس بابا,که با کفشای قیژ قیژیش راه میره.
3 سالگی بَلای بابا,که ماتیک زده و خوشگل شده!!!
4 سالگی جیگر بابا,وقتی بابا از در خسته میاد میگه بابا خشته نباشی شی شی خریدی؟
9 سالگی مونس بابا,وقتی بابا خستس برای بابا اولین چایو میریزه.
12 سالگی شیطون بابا!که وقتی بابارو بوس میکنه همه خستگی های بابا یه جا از تنش در میاد!
15 سالگی عسل بابا!که موفقیتهاش و کارنامه رنگارنگش رو برا بابا میاره
18 سالگی خانوم بابا!که دانشگاه قبول شده و بابا بهش افتخار میکنه!
23 سالگی خانوم دکتر ، مهندس، وکیل …. بابا که فارغ تحصیل شده!
25 سالگی عشق همسر که خستگیش با نگاهش در میره!
27 سالگی همه چیز یه مرد که بهش میگه عشقم.!
30 سالگی مادر,مونس قلب فرزند و همراه همسر!
40 سالگی سلطان قلب فرزندان و یار همسر!
50 سالگی عشقه نوه ها,تاج سر فرزندان و همدم همسر!
60 سالگی بزرگ خانواده ,همراه شاه خانواده!

قانون پایستگی همراه دخترا هست.از دلی به دل دیگه جابه جا میشن اما چیزی از ارزششون کم نمیشه… .girl dad mom love2 دختر یعنی عشق بابا و مامان


برچسبـهـ ـا : دختر یعنی عشق بابا و مامان
♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 12:57 توسط سارا :

دختر یعنی چی از دیدگاه بعضی ها؟
دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!
دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن!
دختر بودن یعنی كله قند و لی لی لی لی …
دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!
دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت
دختر بودن یعنی همونی باشی كه مادر و خاله و عمه ت هستن
دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!
دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!
دختر بودن یعنی دختر و چه به رانندگی؟ تو باید ماشین ظرفشویی برونی !
دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول كنی پاشی چایی بریزی!
دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!
دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری كه تو عقدنامه نوشته باشه!
دختر بودن یعنی شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون؟
دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!
دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل….هزار ماشالااااااا…
دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!
دختر بودن یعنی لباست 4 متر و نیم پارچه ببره!
دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم كه گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم!
دختر بودن یعنی كجا داری میری؟!
دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!
دختر بودن یعنی كی بود بهت زنگ زد؟! با كی حرف میزدی؟! گوشیت و بده ببینم !
دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!
دختر بودن یعنی اول ناموس پدر و برادر بعد هم ناموس شوهر !
دختر بودن یعنی با لباس سفید اومدن با کفن رفتن !
دختر بودن یعنی چون پیر شدم میخواد طلاقم بده رفته صیغه کرده !
دختر بودن یعنی فقط میتونی معشوق باشی..عاشق شدن هرگز !
دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس كشیدن !!
دختر بودن یعنی وا یعنی چی کتکت میزنه مگه کم تو خونه از بابات خوردی..برو سر خونه زندگیت..مردم حرف در نیارن !!! …

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 12:53 توسط سارا :

  • میدونین دخـتر یعنی چی؟ دختر یعنی جیـگر و نفسـ دختر یعنی عصای دست مـادر دختر یعنی تنها دلیل لبخندپـدر

میدونین دخـتر یعنی چی؟ دختر یعنی جیـگر و نفسـ دختر یعنی عصای دست مـادر دختر

یعنی تنها دلیل لبخندپـدر دختر یعنی یه دنیا احساس قشنگ دختر یعنی فراموش نکردن تاریخ تولـد

دختر یعنی ترس از✘آمپول✘ دختر یعنی.... #واقعیت #عشق #احساس #علاقه #محبت

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 11:49 توسط سارا :
دختر یعنی چی؟!؟!؟!؟

 

  • دختر یعنی چی؟!؟!؟!؟
    میگن دختر یعنی ظرافت
    یعنی زیبایی در عین سادگی
    یعنی درست حرف بزن

دختر یعنی چی؟!؟!؟!؟

میگن دختر یعنی ظرافت
یعنی زیبایی در عین سادگی
یعنی درست حرف بزن صاف وایسا درست راه برو
دختر یعنی نجابت یعنی سرت پایین باشه
یعنی تو خیابون به هرکسی نگاه نکنی
یعنی انقدر برا خودت ارزش قائل باشی که نزاری طرف مقابلت که
حتما عشقته یه بار گوشی رو روت قطع کنه
دختر یعنی بابا بابا گفتناش
شبا تنها تو اتاق بودنو ترسیدناش
دختر یعنی خانوم بودن یه دختر مثه من
دختر یعنی بزرگ بودن تو بچه گیاش
دختر یعنی تجربه تو بازیای بچه گونه
دختر یعنی یه فرشته یه دنیا مهربونی و صداقت
یه دنیا اشکایی که شبا رو بالشتش میریخت
یه دنیای خنده های ملیح و زیبا ولی روی گریه های سختو دردناک
دختر یعنی بغضی که ترکید ولی اشک نشد
یعنی وقتای اضافه سرکلاس هر معلم ،ته کلاس نشستنو سر رو
شونه ی دوستت گزاشتنو گفتنو گریه کردن
یعنی فکر پری ی قصه ها و شاهزاده ی رویاها رو کردن
یعنی بعضی از دقدقه های بچه گونه ی ما مثه لباس خریدن برا عروسیه دختر خاله
یا ارزوی پوشیدن کفش های به قول خودمون تق تقی
یعنی تو بچه گی هاش یک ساعت جلوی ایینه بشینه و ارایش کنه
اخرش پشیمون شه و همشونو پاک کنه
دختر یعنی بعضی مواقع پرواز با وجود سقوط
دختر یعنی اینا...
دخترا یادتون نره دختر یعنی چی فکر کردن به این موضوع
و نوشتن دربارش پنج دقیقه طول کشید ولی اینجوری شدنو
خانوم موندن کار یه عمره مواظب خوبی های خودتون باشین دخترای گل
یا بهتر بگم فرشته خانوم ها

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 11:48 توسط سارا :


 

روزها روزهایی است که خواه یا ناخواه مثل هر روزند و چه بد!

دخترک رویاهای من این روزها با وجود تو سخت تر ولی شیرین ترنند و چه راحت است تحمل بیشتر

و بیشتر این سختی...

میگویند تو را لوس میکنم! میگویم من یک مادرم و مادر یعنی بنده ای بی چون و چرا ...

میگویند زحمتی در کار نبود!!! و من در تفکر این غوطه ورم که با تو و

بی تو هر لحظه و هر کجا و چه بی زحمت به گفته ایشان !!!

میگویم دوستت دارم و تو صورتت را به صورتت میفشاری آنقدر محکم که هراس دارم چشمانت

آسیب ببینند...

من به تو ایمان دارم و خوب میدانم که میدانی برای من بهترین بهترینهایی ...

تو به من اعتماد داری و من این حس لطبف دست نیافتنی رو در همه لحظات

با تمامی وجودم احساس میکنم و به خود میبالم

من هم به تو اعتماد دارم آیا میدانی؟؟؟؟

رزای من دخترک پاییزی همیشه سبز من فصل تولد تو و ماه تولد تو بهترین ماهها و فصل هاست

و من این را نه در زمان خویش بلکه در همه فصل ها فریاد میزنم

 

پاییز را آیا برای تو آفریدند یا تو را برای پاییز؟

مهر را آیا در تو آفریدند با تو را در مهر؟؟؟

مثل همیشه تو به تنهایی برای من زیاده هستی و باعث مباهات من دخترک باهوش

و خواستنی و تکرار نشدنی روزگاران من.......

 

عاشقتم

اگر تو نبودی همیشه در توهم عشق باقی میماندم و من چه خوشبختم که

در عمر زود گذر خود عشق را توانستم با تمام وجود حس کنم ... زیباترین من.......

پروردگار من از تو ممنونم که به من هر آنچه نهایت میتوانست باشد هدیه کردی : فرشته رزا

 

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 1:18 توسط سارا :
♀فـقط دخترم ...!♀

 

 

 

 شیـطـان نـــیـســتــم

فرشتـه هم نـیستم

خـدا هـم نـیستـم

فـقطدخترم 

از نـوع ســاده اش

حوا گونه فـکر میکنم... 

فقط به خاطر یک " سیب "

تــا کــــجـا بــایـــد تـــاوان داد ؟

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 1:15 توسط سارا :
♀دختـــر بودن یعنــــی...♀


دختر بودن یعنی شالت افتاد..!!

دختر بودن یعنی سوال مسخره من وکیلم؟!..

دختر بودن یعنی عکس کیه تو گوشیت..!!

 

 

دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله وعمه ت هستن..!!

دختر بودن یعنی آرزوی سفر مجردی رو به گور بردن..!!

دختر بودن یعنی خوشگله میشه برسونمت...!!!



 

دختر بودن یعنی وسطه سریال بهت بگن پاشو چای بیار!!!...

دختر بودن یعنی تابستون با یه لباس تا خرخره..!!

دختربودن یعنی " برو تو ، دم در وای نستا"..!

 

 

دختر بودن یعنی سیگار کشیدن = فاحشه بودن..!

دختر بودن یعنی "کجا داری میری؟"...!!

دختر بودن یعنی تو دریا با لباس بری..!

 

 

دختر بودن یعنی تباه شدن زندگیت واسه " حرف مردم"..!!

دختر بودن یعنی حق نداری به انتخاب خود تصمیم بگیری....!

دختر بودن یعنی دفن شدن در زندگی..!!

 

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 1:12 توسط سارا :
متن و جملات زیبا درباره دختر + شعر و دلنوشته های دخترونه

متن و جملات زیبا درباره دختر + شعر و دلنوشته های دخترونه (1) متن و جملات زیبا درباره دختر + شعر و دلنوشته های دخترونه (2)
مَن دُخــــــترم…
با تمام حساســـیت های دُخترانه ام…
با تَلنگری بارانـــی میشوم…
با جُـــــمله ای رام میشوم…
با کَلـــمه ای عــــــاشق میشوم…
با پُــــــشت کردنی ویــــــران میشوم…
به راحَتی وابَــــــسته میشوم…
با پیــــــروزی به اُوج میرسم…
هنوز هم با عروسَـــــــکهایم حَرف میزنَم…
هنوزم هَم برایِشان لـــالـــایی میخوانَم…
من دُخـــــترم…
پُر از راز…
هرگز مرا نَخواهی دانِــــست…
هرگز سَرچِشــمه اَشکــــــهایم را نمی یابی…
هرگز مرا نِمیفَــــهمی…
مَگر از نَـــــــسلم باشی…

.

.

.

من دخترم

تنهاییم را زیر دوش حمام میبرم

بغضم را

میان شر شر آب داغ میترکانم

تا همه فکر کنند…

قرمزی چشمانم
از دم کردن حمام است

.

.

.

 

 

من یه دخترم

مهم نیس پشت سرم چی میگن چون اونایی رو که برام مهمن میشناسم!

بهم میگن مغرور چون اهل کارای خجالت آور نیستم!

هــــــــر کسی رو غرق محبت نمیکنم و به هـــــــر کی از راه رسید نمیگم:دوستت دارم!

همینم که هستم.عوض نمیشم!

برای من دختر بودن یعنی همین!

وگرنه جنس آشغال و ارزون تو بازار زیااااااد پیدا میشه

.

.

.

من یک دختــــــرم…

نگاه به صدا و بدن ظریفم نکن!!

اگر بخواهم؛

تمام هویت مردانه ات را به اتش خواهم کشید


من یک دخترم: با احساسات دخترانه … سختم نکنید!

من یک دخترم: مهربانم … سنگم نکنید!

من یک دخترم: ساده ام … پیچیده ام نکنید!

من یک دخترم: عشق واندیشه درجانم است … مسخره ام نکنید!

دخترانه گی هایم لطیفند،

با زبری مردانگی هایت خراششان نده!

دخترانه گی هایم نیاز به مردانگی هایت ندارند؛

برو مردانگی هایت را

با زنانگی های یکی دیگر ارضا کن…!

.

.

.

من يه دخترم !
بايد شرف داشته باشم !
بايد حرمت داشته باشم !
بايد بدونم تن من ارزشش بيشتر از پوله !
بايد بدونم حق ندارم عاشق كسي باشم كه متاهله !
من بايد بدونم آبرو يعني چي ؟!
گرگ بارون ديده اي ؟! خوشحالي از اين همه كثافت بودن ؟!
خوشحالي از اين همه پست بودن ؟!
به خاطر يه بسته آدامس و ٢تا عطر چيو از دست دادي.!؟
به خاطر يه مانتوي قرمز چيو از دست دادي؟
به خاطر گردنبند نقره چيو از دست دادي؟
تو كه چيزي كم نداشتي !
تو كه واست كم نذاشته بودن !
ارزشت اينقدر پايينه ؟!
قيمتت اينقدر كمه ؟!
مخاطب خاص من ، اگه سكوت كردم به حرمت بزرگترته !
اينقدر كثيفي كه حتي واسه توصيفت كلمه اي تو لغت نامه ثبت نشده
ارزش مرد به حساب بانكيش نيست به شرفشه ! به غيرتشه ! به پايبنديشه !
لجن هرچي بيشتر به هم بزني بوش بيشتر در مياد
من سكوت ميكنم ،ما سكوت ميكنيم تا نذاريم بوي اين لجن به جاهاي ديگه برسه !

.

.

.

 

مـــن یــک دختــــرم…

خــالقم به نــــامم ســــوره هایی نازل  کـــــــرد…

متــــــــرو برایم جایـــــگاه ویـــژه ساخــــتـــ…

مــن دختــــــرم…

با تمـــام مـــردانگی هایتـــ نمیتوانـــی بفهمــی صــــورتی برایــم یــک دنیــاستـــ…

نمــی توانی بفهمـــمی گریـــــه کردن بدون خجالـتــ…

نمــــــاز با چادر سفیـــــــد را…

درکـــ کردنش در تــــــوانتــ نیستــــ…

مــــن دختـــــرم…

چــرکــ نویس هیـــــــچ احســـــــاسی نمی شـــــوم

مرا دختر خانـــــــوم می نامند…

مضمونی که جذابـــیتش نفـــس گیــراست…

دنیــــای دختــرانـــه من ..

نه با شمــــع…نه با عروســـک معنـــا پیدا نمیکنـــد…

و نه با اشک و افســـــــــــــــــون…

امــــــــا;تمــــــام اینها را در برمیگیرد…

 مــــــــــــــــــــــــن

نـــه ضعیفم … نه ناتـــــــــوان …

چــرا که خداونـــد مرا بدون خشونـــت و زور و بازو میـــپسندد…

اشــــک ریختن ضعـــف من نیــــسـتـ…

قـــدرت روح مـــــن اســتــــ

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 1:9 توسط سارا :
♀مـنــ یکـــ دخــترمـ♀

مـنــ یکـــ دخــترمـ

✔ مـیـبینــمــ ... مـیـفهـممــ ...

✔ امـآ ســکوتــــ مـیکــنمــ تـآ تـو نـفهـمیـــ ...

✔ حـوآسـمــ بـهـ تـمـآمــ جــزئیـآتــــ ایـنــ دنـیــآ هـســتـــــ

✔ تـمــآمــ و کـمـآلـــ ... بـیـ هـیچـــ سـآنـســوریـــ ...

✔ مـنــ یـکــــ دخـترمــ

✔ دلـمــ کـهـ بـشــکنــد

✔ دیـگــر بـند نـمیــخـــورد ...!

✔ امــآ بـهـ رویـتـــ نـمیــ آورمـــ کـهـ زخــمشــ نـآعـلـآجــ اســتـــــ ...

✔ نـآعـلـآجــ اسـتـــ و ... شــآیـد هـمیـشـــگیـــ ...

✔ مـنــ یـکـــ دخـترمــ

✔ و گـآهـیـــ مـیـــآنـــ ایـنـــ هـمهـ انـســـآنـــ نــرمـآلـــ

✔کـمــ مــیــ آورمــ از مــآنـدنــ ، خـستـهـ مـیــشــــومــ ...

✔ مـیبــرمــ ...!

✔ مـنـــ یـکـــ دخـترمـــ

✔ صـــآفــــمــ

✔ ســآدهـ امــ

✔ ایـنـــ دخـتر بـودنـــ رآ دوسـتـــ دآرمـــ ...!

♥ نوشته شده در جمعه 16 تير 1396 ساعت 1:5 توسط سارا :
دختر یعنی پیچیدنِ بویِ گل‌های یاس درونِ باغچه زندگی

 

دختر یعنی پیچیدنِ بویِ گل‌های یاس درونِ باغچه زندگی

 
 

دختر یعنی تمامِ لحظه‌های خوبِ لبخندهای خدا از تَهِ دل.

از ابتدای ریشه زدنِ ریشه‌های زندگی

در خاکِ وجودِ تک تکِ انسان‌ها.

دختر یعنی کاشتنِ هر روز یک درخت و کمک به سبزتر کردنِ

صمیمیتِ انسان‌ها.


تو تنها کسی هستی که روزی خدا پنجره اتاقش را باز کرد و پروازت داد روی زمین.

در مسیر راه کم کم بال‌هایت از بین رفت. شکلِ زیبایی گرفتی تو شدی تنها کسی که وقتی روی زمین راه می‌رود،
 
بارانِ نعمت‌های خدا از بازترین پنجره‌ها، زمین را رنگا رنگ می‌کند. تو با یک سفینه پُر از ابرهای باران زا و آرزوآور امدی
آمدی تا بگویی قشنگ‌ترین لحظه‌ها را می‌شود در کنار تو سپری کرد. فقط کافی هست قدر تو بدانیم.
اصلاً اگه تو نبودی، دوردانه بودن هم معنایی نداشت. عزیزِ خانه بودن، رنگی نداشت. بانوی خانه شدی...
تو انتظارِ خوش آب و رنگِ مادری هستی، که چشم‌هایش به راهِ آمدنت دوخته است تا به یک همزبانِ همیشگی برسد.
به یکی که وجودش امنیت ساز هست... هم برای حالا و هم برای وقتی که قراره است مادر شود. پس مبارکه...
تو بازکننده ابروهای گره خورده پدری هستی، که هنوز بارِ توی دستهایش را روی زمین نگذاشته،
روی شونه‌هایش یک جای خالی دارد که می‌تواند برای تو محکم و همیشگی باشه تا بتونی بهش تکیه کنی و بِبالی.
بخاطرِ بودنش، بخاطرِ بودنِ خودت...
بذار رو راست بگم، خیلی خوشحالم که هستی، که خدا اجازه داده باشی، که سر و کله تو، توی زندگی ما پیدا شد... البته یهویی...
می‌دانی؟... تو نقطه اتصالِ یک عشقِ سالمی که می‌توانی در بعدازظهر یک روزِ برفی پایش را روی زمین بگذارد و سردی‌ها را از بین ببرد.
سیاهی‌ها را از بین ببرد... زشتی‌ها رو نابود کند... پس خوب آمدی...


کسی که پایه‌های یک آشیانه محکم است از همان ابتدا تا هر وقتی که صبح از خواب بیدار میشه و بتونه چشماشو باز کنه.
آورنده لبخند به روی لب‌ها و پاشیدنِ طعمِ لبخندهایی از جنسِ رنگین کمونی هست. خوش رنگ... دختری...
دختر یعنی تمامِ لحظه‌های خوبِ لبخندهای خدا از تَهِ دل. از ابتدای ریشه زدنِ ریشه‌های زندگی در خاکِ وجودِ تک تکِ انسان‌ها.
دختر یعنی کاشتنِ هر روز یک درخت و کمک به سبزتر کردنِ صمیمیتِ انسان‌ها. یعنی پیچیدنِ بویِ گل‌های یاس درونِ باغچه زندگی.
دختری که با وقار و غرورِش همه را به وجد می‌آورد. کسی که با حجابش تمامِ پل‌های متانت را یکی یکی آجر چینی می‌کند
و همه را به تحسین وا می‌دارد.
تو بانوی دُردانه‌ هستی، خواهرِ برادری غریب که به داشتنت هر لحظه و هر کجا می‌بالد. الگویی مثال زدنی که پشتِ برادرش است.
پشتم باش...کسی که فاصله‌ها هم نتواند پیر و ناتواش کند، تا عزیزانش را از یاد ببرد.
همان دخترِ شیرین و مهربونی باش که سختی‌ها رو به تنهایی در آغوش می‌گیرد تا نخواهد کسی آب توی دلش تکان بخورد.
بلند شو دُردانه خانه ما... عزیزکرده پدر... نورِ چشمِ مادر... بلند شو که امروز روزِ توست...
امروز روزِ بهترین نعمتِ خداست که با پا گذاشتن در زندگیِ ما روزیِ خونه ما را چند برابر کرد.
پس قدمت مبارک...

♥ نوشته شده در جمعه 15 تير 1396 ساعت 23:56 توسط سارا :
خلاصه رفتار دخترانه


قدم اول اینه که تو حرف زدن شروع کنی 
عزیزم و جانم و قربونت برم و فدات شم رو سعی کن بیاری تو دایره لغاتت
لاک عالیه خیلی حس خوبی به آدم میده
بلد باشی زیر پوستی لوس کنی و زیر پوستی لوند باشی 
خییییییلی نامحسووس عشوه داشته باشی
با بچه ها مخصوصا دختر بچه هام زیاد برخورد داشته باشیم یکم تو لوس شدنش تاثیر داره
خييييييلي بيشتر رو طرز برخوردمون كار كنيم



دخترونه ها:


رنگای خنثی و ملایم 
کفشای عروسکی
عطرایی با بوی شیرین
پاپیون مثلا گوشه موها یا روی کیف یا بلوز
رنگای صورتی نوزادی و ملایم و رنگ گلبهی 
مسواک زدن و هر راهی واسه براقی دندون
ارایش صووووووووورتی ملایم
روابط عمومی و زیرکی
عجله را حذف کن
بلند و شمرده صحبت کردن
راه رفتن صحیح
مهربونی، خوش خنده بودن، محبت کردن.
گردنبند و دستبند....
پابند هم خیلی ناز نازیه......
سنگين و خانوم بودن

صرفاً فقط يك زن نباشه بلكه انسان و مفيد باشه 
هم زیبایی درون...هم زیبایی بیرون
ابروهامونو تمیز نگه داریم
نذاریم موهای دست و پامون بلند شه 
باید واسه بدنمون و زیباییمون وقت بذاریم 
قوز نکنین
خیلی صاف پاها رو رو یه خظ بذارین راه برین
رمانای عاشقونه بخونید
از رنگ های شاد تو لباسا استفاده کنید
زیاد کتونی نپوشین
صداتون از یه حد خاصی نباید بالاتر بره
قدرت ما خانوما تو بلندی صدامون نیست تو لحن صحبت کردنه
هر چهره ای قطعا با لبخند جذاب تره
برای خودت زمان بذااااااااااااااااار
حتماااااااااااا کلاس رقص برو 
به پاهات توجه کن
لاک بزن صندل بپوش

آرامش و انتقالش به اطرافیان
با موهاتون بازی کنید
اعتماد به نفس
خودتون و دوست داشته باشيد 
فن بیان بلد بودن
آروم غذا خوردن.با دهن پر حرف نزدن
شاداب باش .سرحال باش. پر از انرژی باش
.یه وقتایی بچه گونه حرف زدن.
موهای خرگوشی. 
تنوع دادن به مو
یه روز باز، یه روز بافت و...
داشتن چند تا دامن .کفش های پاشنه بلند.
لاک.رژهای خوشرنگ.
کرم و آینه و لوازم آرایش توی کیف.
لبخند ملیحانه.

استفاده از کلمات محبت آمیز در گفتار. 
رقص آروم ناز.
صبوری 
گاهی پر جنب و جوش و شیطون
خیلی مرتب و به خود رسیده باشه نه ژولی پولی
در کل اینکه ناز باید داشته باشه یه دختر
دختر باوقار و جذاب وقتی تو خیابون یکی بهش تیکه میندازه بی اعتنا رد میشه


ضد دخترونه ها:
ابروهای شیطونی
مداد توی چشم 
آدامس جویدن تو خیابون
آرایش تند
خط لبای تابلو
دور چشمو خیلی سیاه کردن.
تنبلی کردن
گنده لات بودن!
دعوا کار . اخمو 
با کسی که تو خیابون بهت تیکه میندازه بحث کردن!

هر هر بلند خندیدن تو خیابون !
شبیه پسرا حرف زدن
فحش و حرفای زشت
نق زدن و غرغر
حس حسادت
حس پُز دادن 
فحش های رکیک در عصبانیت ها و دعواها 


سعی کردم خیلی خلاصه و خوندنی باشه
ولی تقریبا کامل بود

♥ نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1396 ساعت 23:45 توسط سارا :
عکس پروفایل
♥ نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1396 ساعت 23:37 توسط سارا :

Design By : Bia2skin.ir

درباره ما

..•¤**¤•.,.•¤**¤•.*.•¤**¤•.¸¸ خداوند ¸..❀دختر ها را آفرید تا گل ها❀ بی نام نمانند ...! ..•¤**¤•.,.•¤**¤•.*.•¤**¤•.¸¸. ¸..•¤**¤•.,.•¤**¤•.*.•¤**¤•.¸¸.
نویسندگان
موضوعات
لینک ها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دخترانه و آدرس 3ara.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





طراح قالب

امکانات

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 13
بازدید کل : 6425
تعداد مطالب : 182
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


abzar

ساخت آنلاین صفحه ورودی